روزمرگی های یه جوجه پزشک

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

روزمرگی های یه جوجه پزشک

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

اندر تاثیرات همنشینی با دوستان جان

چهارشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۴، ۰۹:۱۱ ب.ظ

یه دوستی دارم دوستااااا.یه چیزی بیشتر از دوست،بیشتر از رفیق..یه عادتی داره که همیشه اعصابمو خورد میکرد.

 باهاش حرف میزنی یه چیزی میپرسی بعد منتظری جواب بده..باز منتظری..دوباره منتظری..و اون سرش تو گوشیشه حالا یه وقتایی اصن سرش تو گوشیشم نیستا معلوم نیس حواسش کجاس که ایتقد تاخیر داره:|
بعد باید بگی فااااطیییی با شماماااا..که اون بگه هان...و بعد جوابتو بده.اون مپقع متوجه میشی حرفاتم کامل شنیده اما چرا در پاسخگویی تاخیر داشت الله اعلم:|
ید ترش وقتایی بود که من مهمونشون بودم و زحمتم به دوش بابا جانش بود و مارو از اون شهر غریب لعنتی میاورد شهر عزیز خودمون.
بعد باباش با یک سری توضیحات یه چیزی از فاطی میپرسید ..بعد فقط سکوت بود :|
من یه نگا به فاطی یه نکا به باباش:/ و صدایی از فاطی درنمیومد :/
منم هی میخواستم جواب بدم هی خودمو نکه میداشتم که به من چه از دخترش پرسیده:/
تا بالاخره فاطی خانوم افتخار میداد و حواب میداد:/
الغرض..امروز خودم شدم عین فاطی.گویا بابا چن بار ازم سوال پرسیده بود و با تاخیر جواب داده بودم که یهو با صدای بلند با خالت کمی تا قسمتی عصبی برگشت گف معلوم هس کحایی این همه دیلی داری:|


*از خیلی وقت پیشا عضو یه کانال آشپزی و شیرینی پزی شدم.هربارم میخوام لیو بدم میگم نههه بزا بمونه :/
نمیدونم فازم چیه ..من و چه به آشپزی.کلا نگاشم نمیکنمااا پیاما همونطور جمع میشه میمونه اما باز لیو نمیدم :|


  • ماهی گلی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

یه چیزی بگوارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">