روزمرگی های یه جوجه پزشک

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

روزمرگی های یه جوجه پزشک

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

اندر احوالات امروز

دوشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۴۸ ق.ظ

اینجا ستاد دانشگاه

یکی از هم کلاسیام گفت یکی از تختای اتاقشون قراره بعد عید خالی شه.اتاقشونم کلا پزشکیا بودن سال بالاییامون.
خوشحال اومدم ستاد که خانوم فلانی اسممو‌بنویس برای اونجا خالی شد برم.نگا کرد گفت از قبل پر شده‌:(
من فک میکردم چون زیادی حساسم با هم اتاقیام مشکل دارم.اللن به هر کی میگم‌با فلانیا هم اتاقیم میگن اوخی تو هیچیت که شبیه اونا نیس که،چجوری سر میکنی:|
*مملکتی داریم که وقتی چهارتا دختر که اتفاقا محجبه هم هستن تو خیابون دارن راه میرن اکیپ اکیپ پسرا میوفتن دنبالشون..یه حرفای رکیکی هم‌میزدن پشت سرمون !جالبیش اینه که اونا فقط پشت سرمون هرجا میرفتیم‌میومدن ولی حرفی نمیزدن یه مرتیکه که مسن هم بود از روبه اومد یه حرفی زد افتاد دهن اونا:/
پسرا بچه دبیرستانی بودنا:/

*اومدم خابگاه رفتم آب بخورم ،دکمه آب سردکن رو که زدم برقش گرفتتم!الانم دستم کرخته:| ول کنم نبودما چن بار دکمه رو زدم.تشنه‌م‌بود خب:|



پ ن:حرفام نصفه مونده بود دوباره آپ کردم :دی


  • ماهی گلی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

یه چیزی بگوارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">