روزمرگی های یه جوجه پزشک

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

روزمرگی های یه جوجه پزشک

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

سررفته،حوصلمو‌میگم

چهارشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۴۷ ق.ظ

اینجا ارومیه،خابگاه گلستان،اتاق ۴۰۷ ،ساعت سی وهفت دقیقه بامداد

من،تنها..درودیوار:| اهنگ،شام تک نفره..هعیییی
برای اینه که میگم خدا مونده با من چیکار کنه..اتاق پرو شلوغه معترضم،تنهام و آرامش دارم معترضم:|

از خواب بیدار شدم دیدم هیشکی نیس فک کردم مثل هرروز رفتن گردش.ساعت نه شد برنگشتن:/ تا یه ربع به نه باید خابگاه باشن همه.
ذاشتم فرضیه سازی میکردم که چی شدن و کحا رفتن و‌چرا نیومدن و...چشمم افتاد به درکمدشون،کلید نداشت.و این ینی برگشتن خونه شون...

از زور بیکاری دارم اینو  میخونم. هرچی جلوتر میرم میبینم زمان کنکور همه رو مشاور بهم گفته بود.


اموزش تندخوانی!حتماهم رو‌من اثر میکنه!هه!
نمیدونم چرا دارم مقابل خوانش فارما و‌پاتو مقاومت میکنم:/
چرا هیشکی منو‌کشف نمیکنه:دی

*بیشتر از دوساعته به تلگرام سر نزدم:( اساسا وقتی پیامی نیست به چه دردم میخوره..عاطفه هم دیگه گیف نمیفرسته سرگرم شیم چن ساعت درمورد هرکدوم بحرفیم:(

*گفته بودم یارو برگرده دوتا حرف عاشقونه بزنه طرف همه گریه هاش یادش میره و برمیگرده بهش.همونم شد:)


  • ۹۵/۰۲/۰۸
  • ماهی گلی