روزمرگی های یه جوجه پزشک

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

روزمرگی های یه جوجه پزشک

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

خاک تو سرمون با این دغدغه هامون

يكشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۸:۰۱ ب.ظ

یه دختری میز کناریمون نشسته،با مقنعه کراواتی،طوری بسته که گوشش بیرونه.

 نگاش میکنه و میگه :اون چجوری مقنعه ش رو اونطوری کرده؟!
میگم:کراواتیه اینجوری بسته..و با دست نشون میدم.
میگه:منم میرم از اونا میخرم.خوسم اومد ادم گوشواره هاش دیده میشه..ولی ...باید از اون گوشواره های نگینی بخرم..البته اول باید یه مانتوی رنگی بخرم بهد رنگ گوشواره رو با اون ست کنم.

ادامه میده:نمیدونی کههههه عکس خواهرشو نشونم داد.اووووففف از این مانتوهای هفت هشتیه صورتی پوشیده آستینا تا اینجا بالا..از این انگشترای خوشگلم داشت..اصن بیچاره شدم باید برم یه مانتوی اون شکلی بخرم.من پیششون شبیه امل هام!!



*لبخند میزنم و میزارم هرچی دوست داره بگه..ولی واقعا چرا دغدغه ماها شده یه همچین چیزایی؟!ست گوشواره و مانتو!اونم تو محیط آموزشی! و اعتقاد به اینکه اگر من شکل خواهرش نشم املم!!!!


*داشتن ای پد،گوشی ایفون،ماشین مدل بالا،خونه باغ....شده ملاک انتخاب هامون:(
متاسفم:/


  • ۹۵/۰۲/۱۲
  • ماهی گلی