روزمرگی های یه جوجه پزشک

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

روزمرگی های یه جوجه پزشک

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

و اینگونه میشود که روز ادمی خراب شود

سه شنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۷:۵۰ ق.ظ

هرگز فکر نمیکردم‌ یک خبری که ذاتا و بالقوه خوشه اینقد بتونه غمگینم کنه.

 منی که همیشه خدا تا یک دو ی شب بیدارم و انلاین،حالا دیشب باید راس ساعت صفر گوشیمو میزاشتم کنار..و هربار که یه چیزی میگف یه لحظه بردار گوشیتو چک‌کن بر خلاف هرشب که یه دور همه جا رو چک‌میکردم‌ تلگرام و وب و اینستا...دیشب باید مقاومت میکردم‌مقابل این خواسته
اون وقت راس چهل چ چهار دقیقه باید پیامی میومد که لازم بود مقابلش واکنش داشته باشم..اونوقت منی که خواب بودم:|
اونوقت اون پیامو صبح ببینم..و همه روزم نابود شه.


یه وقتایی عملا فلج میشه آدم.نه میتونه ارزوی خوشبختی کنه نه بدبختی.نه میتونه بخواد بشه نه نشه..نه میتونه شادی کنه نه غصه!

و‌ دور گردون همچنان دورای خودشو میزنه و به ریش نداشته من که به گیس من میخنده!

پ ن:ته تهش اینه که من چیکارم این وسط!این اتفاق دیر یا زود میوفتاد.فقط واقعا نیازی نداشت من مطلع شم.خبردار شدنم‌عذابم میده..نه خود اتفاق..هعی خداااااا

پ ن:تو یه پستی لیست شماره هایی که جواب میدم رو نوشتم یادم رفته پی نوشت بزنم که هوم=home=خانه،  آقای هوم نداریم:|

پی تر نوشت:میشه وبلاگو واگذار کنم به دوستِ جان...دوستیمون اینقد کمیت و حتی کیفیت داشته که اون من شده باشه و من اون:)


  • ۹۵/۰۲/۲۱
  • ماهی گلی