روزمرگی های یه جوجه پزشک

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

روزمرگی های یه جوجه پزشک

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

۱۹ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

یا حضرت فیل!! یا امامزاده بیژن!!!

چه مرکز فسادیه کادر درمان! کادر بیمارستان!!!
عاغا من نظرم بالکل عوض شد! به هیچ وجه من الوجوه با پزشک ازدواج نخواهم کرد!
مهندس،استاددانشگاه..یه همچین چیزی خخخخ حالا نه که ریخته!!
میگمااا خدااا
یادته پارسال گفتم هرکی منو ازت خواس بهش نده بخندیم؟!!
الان میگم هرکی منو ازت خواس زودی بهش بده،گناه داره والا بوخودا :دی
البته اول یکی پیدا شه بشینه تو هیئت اشک بریزه بگه این دختر حق منهههه،سهم منهههههه....بعد تو یکهو منو بنداز تو دامنش خخخخخ



  • ماهی گلی

دارم یخ میکنم! به صورت زیر پوستی میلرزم! درخت پشت سرم که شاخه وبرگش بالا سرمه کاملا جلو آفتابو گرفته.فقط یه کم از پای راستم آفتاب میگیره..گرماش چقد مطبوعه.

 

این نوعی خودآزاریه! که نمیرم داخل که این لرز رو دارم تحمل میکنم!

هرچی که هوا سردتر میشه تمایلم به جفت داشتن بیشتر میشه! نیازمند یک عدد بغل هستم.

اصن فصل جفت گیری باید تو زمستون باشه!


  • ماهی گلی

عاغااااااا مهدون اومده بود داشت درمورد بیمارستان و پرسنل و انترن منترنا حرف میزد


یه چیزایی گف از روابط آزاد وخاکبرسری این مردای پزشک و دانشجوهای مردپزشکی!!!!! غیرقابل باور.همین! غیر قابل باور!

اوهوم اوهوم یه چیز دیگم گف.گف که دختراشون اکثرا با لیسانسه ها وبازاریا ازدواج میکنن!!
بازار بد کساده ها برا دخترای پزشکی :دی


  • ماهی گلی

نظرسنحی..


    

رای اکثریت...هه هه
شرکت تو هرنظرسنجی تو فضایی مثل کلاس ما توهین به شخصیت خوده! برای همینم بود که نمیخواستم شرکت کنم.
ته نظرسنحی هشتاد بیست به نفع شنبه بود اما حالا چی شده؟!
یه وقتایی کلا نمیشه حرف زد.حرف زدنت نمیاد.ازبس که از سطح شعور طرف مقابلت ناامید میشی.

ولی واقعا آرزو میکردم کاش درک شرایط خابگاه براشون ممکن بود.ینی وقتی میگن خابگاهی میتونه چهارساعت بین دو کلاسو بره خابگاه استراحت کنه من جدا خندم میگیره.
به خدا قسم تو خابگاه ساعت یک دو نصف شب اینقد شلوغه نمیشه استراحت کرد وسط روز که جای خود دارد!
ولی در کل حال کل کل ندارم.خودشون نیستن.مصاف عادلانه ای نیس که سر ذوق بیارتم و بگم آرهههه باهاشون حرف میزنم مقابلشون می ایستم.
خودشون نیستن.من منم یه دانشجوی ساده اما اونا نه! یکیش باباشه،یکیش مامانشه،یکیش عموشه،یمیش کوفتشه،یکیش زهرمارشه!
همه برنانه ها با روابط جلو میره.من ترجیح میدم آروم یه گوشه بشینم و سعی کنم برنامه شخص خودم خوب جلو بره چه با خابگاهیا چه با بومیا!
تو همه اون یه ربع بیست دیقه ای که داشتن دادوفریاد میکردن خصوصا وقتایی که صدای ک س،س س،میومد اونجاهایی که پ ا داشت منت گذاری میکرد سرچیزایی که یادم نمیاد! فقط داشتم حرصمو سر لاک ناخنم خالی میکردم!
من تا جاییکه یادمه همیشه هرکلاسی رو به خاطر تعطیلی نرفتم غیبت خوردم.لطفاشون یادم نمیاد!!!

حالا مگه سه حلسه کلاس اصن ارزش این بحثارو داشت؟! برای من که فرقی نداره میخواد شنبه باشه میخواد آخرترم باشه.
فقط کاش شعورشون اینقد قد میداد که خابگاه جای استراحت وآسایش نیست.
من هیچ امیدی به درست شدن جو کلاس ندارم:/

پ ن:مرسی که آقایون وخانومای دکتر وقت میذارین و چرت وپرتای منو میخونین.من تازه دیروز فهمیدم :دی
پ ن۲:روابط و رفاقت پسرا فوق العادس.همه حرفاشونو حتی شده فحش باشه تو روی هم میگن و بعدم خالی میشن و همچنان رفیقن.حالا دخترا...تو روی هم عزیزم و نازم و...البته درمواردی! وگرنه که روشونو میکنن اونور از کنارهم رد میشن! تاهم میتونن پشت سرهمدیگه غیبت وتهمت!
پ ن۳:درشروع کار وقتی اومد جلو واستاد هی ام نگا کرد راستش یه لحظه ترسیدم! ترس که نه...یه استرس وهیجانی گرفتم! چون اصلا برام قابل پیش بینی نبود جی میخواد بگه!
یه جادیگه هم ترسیدم اونجایی که یهو ب ح صداشو برد بالا که:نه آخه من چی میپرسم تو چی میگی!
پ ن۴:تسلط نماینده به اوضاع قابل تحسین بود! اون میزان ریلکسی.

القصه..من که رفتم بخوابم.خواب حاصل از چهارتا قرصااا! شما همکلاسیای...... هم بیاین بخونین:دی
کامنتم بذارین خوشال میشیم! با اسم لطفا


  • ماهی گلی

خاص:      

 یه ویژگی که این صفحه داره اینه که مال منه،دراختیار منه.شما نه بومی بودنت میتونه کاری کنه نه احیانا وصل بودنت به جایی!
هیچ خوشم نمیاد وقتی یه همکلاسی داره برام کامنت میذاره،من اوحو میشناسم واون منو..بدون اسم کامنت بذاره ونفهمم کدوم یکی از خودرای های خودخواهه.
وبه این دلیل کامنتاتو پاک کردم.
اون کلاس با تک تک اعضاش همشوح برن به درک! دوسال تحمل کردیم پنج سالم روش.
شماها به پشتوانه پدراتون و پارتیاتون هرکاری دلتون میخاد بکنبن.به درک میفهمین؟به درررررک
بالاخره که تموم میشه..قدرتم همیشه تو یه دست نمیمونه میچرخه.
من همه دوسالو سکوت کردم پنج‌سال لعنتی مونده هم روش.


  • ماهی گلی

منم الان -----»  :))))  



داستان اینطوری بود که بنابه خواست استاد باید شنبه برامون کلاس تشکیل میشد!
ظاهر قضیه این بود که خابگاهیا مخالفت کنن که چرا تعطیلیمون فنابشه و مازودتر مجبورشیم خونمونو ترک کنیم! برهمین اساسم بعضیا که اسمشونو نمیارم وآرزو میکنم این پستو بخونن،زودی گفتن:مشکلی نیس شنبه میایم!
واین آدم همون کسی بود که سر گروه بندیا تهدیدکرده بود برا تعطیلی با خابگاهیا همکاری نمیکنه! و این موافقت سریعش با شنبه درجهت عملی کردن همون تهدید بود.
نظرسنجی شروع شد و برخلاف انتظار خیلیا،یه عده از خابگاهیا با شنبه موافقت کردن.

وقتی همون بعضیا دیدن عه! خابگاهیا میخان شنبه بیان! زودی نظرشونو عوض کردن و مخالف شنبه شدن!
آی جیگرم حال اومد...آاااای حاااال اومد.
من قصد شرکت نداشتم تا اینکه مستقیم و شخصی ازم دعوت شد رای بدم.همراه با یه سری دردودل از طرف... :دی

پ ن۲:سحرو‌ بذارم کنار،از همه بومیا متنفرم


  • ماهی گلی

فردا امتحان‌ انگل دارم.یک ونیم از یونی اومدم گرفتم خوابیدم. سه بیدارشدم مشغول نت و اس و...البته جزوه هامم دستمه ها:دیددیدا 

ساعت شیشم حاظر میشیم بریم جشن! یه جشن دانشجویی حاصل کار بچه های خودمون.خلاصش میشه إند مسخره بازی:دی

تهشم میگم :بابا انگل کیلویی چند.نهایتش نمره نمیارم والا

پ ن:درطول این دوسال و اندی این دومین باری بود که مقابل سینا واستادم.وقتی استاد داشت درس میداد کاری از دستم برنمیومد اینه که همه خشم وعصبانیتمو ریختم تو نگام و شلیک کردم به سمتش.درجا به س س گفت اونم برگشت نگا کرد.
خیلی دوس داشتم تو انتراکت همونحا بشینه که برم بینشون جلو همشون جزوه هارو بکوبم رو میز ولی اون فک کرد معذبیم بریم اونجا و خودش رف وسط کلاس.
طفلک بچه چقد ترسیده بود از نگاهم خخخخخ
خیلی کار بدیه که دوساعت بشینی برا کلاس جزوه بنویسی بعد یه عده سر سوزشی که از جای دیگه دارن براساس جزوه سال بالاییا بگن این ناقصه.
اینا هیچکدومشون قاطی کردن منو ندیدن نا حالا.نمیگم از کسایی مثل س س نمیترسم چون دم کلفتای ارومیه ن ولی قاطی کنم هیچی نمیفهمم.دخترم،صدام نباید بالا بره،متانت...همشون یادم میره :دی


  • ماهی گلی

من فوق العاده سازشگرم! خصوصا با افرادی که تحت عنوان دوست باهام نسبت دارند.ینی ته ناسازگاریم با خونوادنه که خدایی با اونام راه میام.دیگه ببین چی باید شده باشه که من از اون حالت قربونت بشم،عزیزمی،هرچی تو دوس داری...خودم بیام بیرون و واستم مقابل دوتا هم اتاقیام که خدایی با یکیشون حق نون ونمک دارم وبگم اینطوری باشه کلامون میره توهم!




ببین عمق مطلب درچه حده که دوتا پست به فاصله چن ساعت رو بهش اختصاص دادم..از یونی برگشتم وارد اتاق شدم اومدم سمت تختا میبینم شلوار یارو وسط اتاق پهنه! هرکدوم چن تا کیف و کوله اینور اونور اتاق انداختن.بساط چایی و قحد و شیرینی وسط اتاقه!
خواستم خیر سرم نماز بخونم هرجا پاگذاشتم خورده نون بوده! مجبور شدم یه یک در یکی رو جارو کنم تمیز شه!!!
به خدا این انصاف نیست.نفر پنجمی که کمد نداره اینقد وسایلش پخش و پلا نیست که این دوتایی که کمد دارن مثلا!
الان که فشار روحی روانی بهم وارد شده پس افتادم یه ذره حالم جابیاد عکسای اتاقو میذارم ببینین تو چه طویله ای زندگی میکنیم!واژه مناسبیه،طویله!!

اینقد اعصابم داغونه اینقد عصبیم توانایی اونو دارم که یه به درک بچسبونم ته همه چی.ته دوستیا،ته احترام،ته عشق حتی!

اگه هرکسی خودشو اصلاح میکرد،اگه هرکسی یخ ذره فقط یه ذره شعور و ملاحظه داشت،دنیا گلستون میشد:/
لعنت به اون چن تا تست غلط زیست شناسی که منو تبعیدم کرد به این طویله خراب شده.

سپیده و ثمین چه دخترای ماهی بودن،چقد تمیزو مرتب وباسلیقه بودن...


  • ماهی گلی

کلت..بنگ..تموم! ولی باید جرئت شلیک داشته باشی و تهیه کلت هم خودش یه مسئله ست!  


طناب دار...ولی نه این خدایی خیلی سخته! همه رگات میترکه و دراثر خونریزی داخلی میمیری نه خفگی!
مرگ موش..روش فوق العاده ایه.ولی باز مشکل تهیه کردنش هست چون ممکنه تقلبیشو بدن و فلج شی مثلا!
اما اگه یکی باشه همکاری کنه...فک کنننن داروی بیهوشی با دوز بالا،معرکه ست ،راحت...میخوابی و دیگه بیدار نمیشی.فقط یه بیمارستانی باید همکاری کنه:(

خستم،کلافم،این چه وضعیه! کم فشار و بدبختی دارم.میام با اتاقی روبه رو میشم که انگار بمب ترکیده توش! این اصلا انصاف نیست.ملاحظه هم خوب چیزیه والا.
وقتی اتاق مال پنج نفره موظفی حقوق بقیه رو هم رعایت کنی.همه اتاق مال یه نفر دونفر نیس که کفشو پرکنی از لوازمت:/
مشمول ذمه ن.... هییییی خدا...یه ذره بهشون انصاف و مروت وفهم وشعور عطا کن:/


  • ماهی گلی

از بزرگترین خوشبختی های من اینه که:  


بارون بباره و من بیرون باشم،بدون چتر...خیس شم زیر بارون

و بوی خاک نم خورده...

این عطر دیوانم میکنه،هیچوقتم برام تکراری و عادی نمیشه.




  • ماهی گلی