خط خطی ام
يكشنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۴، ۰۴:۵۶ ب.ظ
واحدام دونه دونه دارن پاس میشن ،از طرفی هم اتفاقی که برام محال شده بود و دیگه بهش فک نمیکردم داره روند خوبی رو طی میکنه...اما..
بدم میاد از این خصلت خودآزاریم.من الان تختمو دارم کمدمو دارم ثمین وشیمان که وسیله هاشون مونده و بی جاومکانن اونوقت من دارم خودمو میکشم و زنگ پشت زنگ:|
خوشم نمیاد بفرستنم یه اتاق دیگه:/ از طرفیم دوس ندارم باعث جداافتادن سه تا دوست شم:|
اصن ثمین تو گلستان چیکار میکنه اومده گند زده به برنامه هامون..داروها رو که تو گلستان بهشون اتاق نمیدادن..ااااه لعنتی:|
من الان باید علوم پایه بخونم نشستم به اینا فکر میکنم:/
قربون خدا..دید زیادی هوامو داشته خیلی خوشال شدم این مدت تو این یه مورد زد تو پرمون که تعادل برقرار شه :|
حدود یکساعت بعد نوشت:حل شد.ثمین میره یه اتاق دیگه...یوهووووووو خخخخ
خدایا مخلصیم،چاکریم..حسابیییی
- ۹۴/۱۱/۱۸