روزنوشت و از این حرفا
پنجشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۱۱ ب.ظ
مامی:اون تسبیح آبیه کو؟اونو یادم باشه بردارم میخوام رفتی سرجلسه تا وقتی برگردی برات صلوات بفرستم.
مامی:میگم مرضی از دوستای ارومیه ایت آدرس چن تا پاساژ و مرکز خرید خوبو بگیر تو که رفتی سرجلسه ما اونحا الاف نشیم بریم خرید میگن اونحا قیمتا پایین تره
:|
مادری دارم بهتر از آب روان!
*امروز با اینکه امتحانو گند زدم و ...ولی کلیییی خندیدیم.دوبار بابا رفت تو شیشه در ورودی یونی:) افتادم از خنده..نمیدونم چرا فک میکرد درش چشمیه!حتی بار دوم به فاصله چهار ساعت:)))
*راه بسته بود.یه جغله سرباز فرستاده بودن که برو راهو باز کن..با جون و دل داشت کار میکردا.بعد گف پژو بپیچ تو خاکی برو..پژو پیچید منتها زود پیچید.مامان میگه نرو نرو اینجا ناجوره.پراز سنگه گیر میکنه.و بابا حین گاز دادن میگه کووو من که نمیبینم.خب پدر من معلومه نمیبینی چون اون سنگ گنده ها الان داره زیر ماشینو میاره پایین:|
و باز همون سربازه..بدو بدو اومد گف حاجی شوما کاریت نباشه فقط جک داری بیار.هیشی دیگه با جک ماشینو یه ذره داد بالا همچین ترو فرز رفت زیر ماشین اون دوتا سنگ گنده رو که تپه ای بودن واسه خودشون کشید بیرون.وحتی لباساشام خاکی نشد.یه جغله بچه بودااا اما فررررزززز
حالا این وسطم مریمی اینا داشتن رد میشدن کل سه نفرشون بدو بدواومدن که چی شده کمکمیخواین؟
خلاصه اینکه خداوند خیر دهاد اون سرباز رو و مریم اینها را نیز..
*من باز یه فشار از روم برداشته شده یهحس وحشتناک دارم!انگار دارم میمیرم.
*شهریه پزشکی بین الملل ترمی نه میلیون!!!که همین مبلغ از مهمان های سراسری همگرفته میشه!!ملت چه پولدارنااا
*دعا کنین بیس نره بالا.آخرین دوره نمره ۹۲قبول شده انصاف نیست الان من با۹۳قبول نشم.به خدا نیس.
- ۹۴/۱۲/۱۳