ندارم
دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۰۵ ب.ظ
امروز از بیمارستان برگشتنی یه ماشین کنارمون نگه داشت دوتا مرد پیاده شدن و یه مرد دیکه رو کول کردن بردن..آقاهه نمیدونم چش بود نیمه بیهوش بود انگار مثلا!راه میرفتا اما پاهاش شل بود یه قدم برمیداش قدم بعدی پاش کشیده میشد رو زمین..
همین چن ساعت پیش داشتیم میخندیدیم که وسط خنده ها قند پرید گلوی آنیتا و داشت خفه میشد!قشنگ کبود شد و من اینقد شوکه شدم که از جام تکون نخوردم و تا مدت ها ضربان قلبم رو هزار بود.
- ۹۵/۰۱/۳۰