روزمرگی های یه جوجه پزشک

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

روزمرگی های یه جوجه پزشک

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

روزنوشت

دوشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۳:۲۰ ب.ظ

وقت خالی بین دو کلاس رو ول بودیم تو محوطه بیمارستان.

 یه خانومی نشسته بود رو‌زمین با حال زار گریه میکرد.فک کردم کسیش فوت شده و یه تایمی هم ازش گذشته که الان داره اروم گریه میکنه..
دفعه بعدی که رد شدیم فهمیدیم نه،کسی فوت نشده وبی مریضشون بدحاله:( چن تا خانوم بودن ..تو حیاط،از پشت شیشه نیگا میکردن‌:(

رد شدیم رفتیم از سر بیکاری رو نیمکتا نشستیم و سلفی گرفتیم..اون وسطا گذرا یه دعایی هم واسه اون بنده خدا کردیم.
برگشتنی..فوت شده :(
پرده های اطراف تختو کشیده بودن دیده نشه،صدای جیغ همون خانوما میومد.

رفتیم سر کلاس،استاددیر کرده بود..آهنگ گذاشتم تو گوشم که حواسم پرت شه گریه نکنم..اشکام نریخت ولی بدم اومد از خودم که اونا عزادار شدن و من داشتم اهنگ‌شاد گوش میدادم.

*خدا اروم دلشون باشه


  • ۹۵/۰۲/۲۰
  • ماهی گلی