حافظه لعنتی
سه شنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۸:۴۹ ب.ظ
امروز داشتم خیابونو رد میشدم که یه صدای بوق وحشتناک اومد و دستای فاطمه که منو گرفت!
چقد خوب میشد ،یه بهانه برای ضربه به بخش حافظه و پر!
هرچی که تو این بیست ودو سال زندگی تو حافظم هست پاک میشد...تا قبل دانشگاه خاطرات فوق العاده ای تو زندگیم بوده ولی این چن سال اخیر،این یکسال به قدری دردناک بوده که حاظرم برای خلاصی ازش اون خوبارم از دست بدم:(
پ ن:خدایا یه سوالی دارم؟!اگه شدنش خوب بود و به صلاح ،چرا کاری نکردی؟اگه نه،چرا تموم نمیشه!
پی تر نوشت:ممکنه آه کسی منو بگیره عایا؟!:((((
- ۹۵/۰۲/۲۱