روزمرگی های یه جوجه پزشک

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

روزمرگی های یه جوجه پزشک

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

تو این دوروزه یکی دوتا از دوستان چن بار پیام دادن که :تو که ساداتی و این روزا روزای بی بی زهراس دعا کن برامون..

 
با این حرفشون انکار بهم تلنگر میزنن که هی دختره اصن حواست هس چه عنوانی رو داری یدک میکشی!اصن یادت هس به چه عنوانی مفتخری؟!
اصن حواست هس فقط مایه شرمندگی همه اونایی هستی که شان ساداتی رو‌رعایت میکنن.

کل طول سال فقط روز غدیر یادم میوفته که ساداتم اونم به خاطر شیرینی که بچه ها میخوان.
دلم گرفته از خودم..
خدایا..تو دلگشایی کن:(


*حرف ما باتو چه محتاج زبان است امروز



  • ماهی گلی

بسمه تعالی


اینجانب یک عدد مجرد بینوا،تقاضا دارم مراحل لاو ترکاندنتان را محدود به خانه و فضاهای خصوصی کنید.چرا که من ِ تنها میبینم و آنچه را دیده میبیند دل کند یاد.بعد اونوقت بیا و درستش کن!



اصن ینی شانس منه هاااا.نشد من یه بار سوار اتوبوس شم یه زوج نشینین ردیف جلوییم یا کناریم.بعد حالا هی اونا دست در دست هم لب رو...استغفرالله!! آخرشم که خسته میشن دختره سرشو میزاره رو شونه پسره،پسره هم سفت بغلش میکنه و لالا.
با اینکه در بیشتر موارد هیچ حلقه ای در دست هیچکدومشون نمیبینم ولی باز پیش فرض رو نامزد بودنشون میگیرم تا پانشم بالابیارم روشون:/
حالا من..سرمو تکیه میدم به صندلی ..هی ماشبن میره رو دست انداز گردنم از ده جا دیسکش میزنه بیرون:/
اون وسطا هم برای اینکه صدای ملچ ملوچشونو نشنوم هندزفریمو میزارم تو گوشم.البته چشامم میبندم دیگه بدآموزی داره:|

حالا ..این از دو‌ساعت اتوبوس و جاده..بعد میام نت،اینستا پر از عکسای دست در دست هم که یه رد رژ هم رو دست آقاهه ست..اینم که وبلاگا..میشینم زار میزنماااا

و در انتها مجددا درخواست خود را تکرار میکنم..لاو ترکاندنتان را ببرید در فصاهای خصوصی لطفا:| درس و مغش داریم بوخودا


  • ماهی گلی




در جریان حال و‌هوای دلامون هستی.

دلمو آروم کن.....

دستمونو بگیر..

السلام علیک یا بنت رسول الله
  • موافقین ۵ مخالفین ۰
  • ۰۳ اسفند ۹۴ ، ۱۲:۱۱
  • ماهی گلی




وااااای خدااااا...دلم ضعف رفت:)
کله شو نیگاااا..لپشو نیگاااا..پاهاشو نیگاااا
من از اینا موخاااااام
  • ماهی گلی

یکی از هم ورودیامون تو‌صفحه اینستاش عکس خودش رو با یکی دیگه از بچه هامون گذاشته زیرش نوشته من و بست فرندم تو ودینگ پارتی..

تو تلکرام لیست اکانت هارو نگاه میکنم یکی از دوستان عکس پروفایلش،خودش و سه تا دیگه از پسرامون که هرچهارتاییشون کت تنشونه و‌ حسابی رسیدن به خودشون که انکار تو همون مراسم ودینگ هستن!

سوالی که پیش میاد اینه که مراسم عروسی یا به عبارت بهتر مراسم دومادی کیه که همه هم کلاسیام شرکت دارن؟!!!
یه پام تو‌ همون پیج اینستاست که یکی کامنت بذاره و بپرسه مراسم کیه؟!!اما دریییغ!انکار همه در حریانن یا مثلا هیشکی فضول نیس برعکس من :/

من اگه ظرف یکی دو ساعت آینده به حواب نرسم از شدت فضولی جان به جان آفرین تسلیم میکنم.
دوستایی که تو اون عکسا بودین و تو اون مراسم ،شما که اینحا رو میخونین..بعد اینکه خنده هاتون و تاسف هاتون از فضولی من تموم‌شد یه کامنت بزارین و بگین مراسم کیه :دی بااااشهههه؟
کوفتتون شه..منم عروسی میخوام .صاحب مجلس هرکیه بهش برسونین :چی میشد این دختر بینوای غم زده رو‌هم دعوت میکردی یه ذره دلش وا شه.
مبارکش باشه :)

پ ن:یه سوالی برام پیش اومد!ایام فاطمیه کی ه ؟!


بعدا نوشت:آخیییششششش....راحت شدم.حالا حالم خوبه :دی


  • ماهی گلی




مادر نمونه سال خخخخخ

ای فدای این جوجه ها :)))
  • ماهی گلی

ترم‌ سه که بودیم برای اولین بار رفتیم مرکز درمانی بیماران سرطانی. برای دیدن مریض نرفته بودیم.بیست و پنج صدم واحد بیوفیزیک عملی داشتیم بردن یه سری دستگاه بهمون نشون بدن.

دستگاها رو که میدیدیم به تبع مریضا هم بودن اونارم دیدیم..یکیشون کنسر برست داشت که متاستاز داده بود به استخوناش:( دست بهش میزدی نالش بلند میشد:((((
یه خانومی هم بود..مراحل پرتو گیریشو دیدیم..
دکتری که اونجا بود در موردش توضیح میداد که خیلی اوضاعش خرابه و چن وقت بیشتر زنده نیست:((((
ما چشامون پر شد و لب و لوچمون آویزون..مسئولای اونحا ولی خندیدن..ما آه کشیدیم اونا خندیدن.
گفتن عادت میکنین:(
مگه میشه عادت کرد هان؟!! مگه میشه غم تو چشای اون خانومو دید و ناراحت نشد؟
مگه میشه ناامیدی و امید درهم تو چشای شوهرشو دید و ناراحت نشد :(((

الان یهویی یاد همون خانومه افتادم..که اونقد درد داشت نمیتونست خودش از رو ویلچر بره رو تخت:(
ینی دیگه زنده نیست؟! :(((((








اینو همون روز گرفتیم.بالاخره بار اولمون بود و خرکیف بودیم..ولی بعدش که مریضارو دیدیم :(((
یه ساعت بعدش تو دانشگاه سر کلاس بعدی قیافه هامون اونقد زار بود استاد گف معلومه بیمارستان بودین :(

خدایا حرف دکتری که میگه این مریض آخرای عمرشه و وقت تعیین میکنه کیلویی چند؟! تو معحزه کن.تو شفا بده...


  • ماهی گلی

یه دوستی دارم دوستااااا.یه چیزی بیشتر از دوست،بیشتر از رفیق..یه عادتی داره که همیشه اعصابمو خورد میکرد.

 باهاش حرف میزنی یه چیزی میپرسی بعد منتظری جواب بده..باز منتظری..دوباره منتظری..و اون سرش تو گوشیشه حالا یه وقتایی اصن سرش تو گوشیشم نیستا معلوم نیس حواسش کجاس که ایتقد تاخیر داره:|
بعد باید بگی فااااطیییی با شماماااا..که اون بگه هان...و بعد جوابتو بده.اون مپقع متوجه میشی حرفاتم کامل شنیده اما چرا در پاسخگویی تاخیر داشت الله اعلم:|
ید ترش وقتایی بود که من مهمونشون بودم و زحمتم به دوش بابا جانش بود و مارو از اون شهر غریب لعنتی میاورد شهر عزیز خودمون.
بعد باباش با یک سری توضیحات یه چیزی از فاطی میپرسید ..بعد فقط سکوت بود :|
من یه نگا به فاطی یه نکا به باباش:/ و صدایی از فاطی درنمیومد :/
منم هی میخواستم جواب بدم هی خودمو نکه میداشتم که به من چه از دخترش پرسیده:/
تا بالاخره فاطی خانوم افتخار میداد و حواب میداد:/
الغرض..امروز خودم شدم عین فاطی.گویا بابا چن بار ازم سوال پرسیده بود و با تاخیر جواب داده بودم که یهو با صدای بلند با خالت کمی تا قسمتی عصبی برگشت گف معلوم هس کحایی این همه دیلی داری:|


*از خیلی وقت پیشا عضو یه کانال آشپزی و شیرینی پزی شدم.هربارم میخوام لیو بدم میگم نههه بزا بمونه :/
نمیدونم فازم چیه ..من و چه به آشپزی.کلا نگاشم نمیکنمااا پیاما همونطور جمع میشه میمونه اما باز لیو نمیدم :|


  • ماهی گلی



زن ها

زخم های زیادی برای نگفتن دارند

زخم هایی که از چشمهایشان سر باز می کند

و خوب دیدن

تنها تفاوت مردی ست

که همیشه می ماند...


هانی محمدی




  • ماهی گلی



خداوند با شماست..
  • ماهی گلی