روزمرگی های یه جوجه پزشک

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

روزمرگی های یه جوجه پزشک

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

خیلی شیک و مجلسی میخام بشینم زار بزنم.

باز این امتحانای عملی..باز تاریخای مسخرشون,باز ریویو: (

شب یلدا پر: ((

اینم که ویروسه: / سابقه نداشته بمونه برای بعد آذر.منو باش میگفتم عیب نداره یه واحده خودشم قبل امتحانا میدیم خلاص!آخه این تعطیلی کوفتی چی بود

شنیدین ؟اینقد که ما تو کارای خدا دنبال حکمتیم خودش نیس!من الان فقط در پی حکمت کنسل شدن این امتخان ویروسم.اینکه چرا کنسل شد چرا سه شنبه برگزار نشد چرا هفته بعد نمیشه چرا استاد گیر داده باید با پردیس بدین: /

اعصابم خورده.اول هفته یه حوری گفتن گفتم ای جاااان بیست وسومم تمووووم خلاااص شب یلدارم با خیال راحت خونه ایم.اما حالا:/ بیست ونهم امتحان انگل.یک دی عملی قارچ

آااااخ که چقد بدم میاد از امتحان عملی و چقد میترسم.ای خداااااا...کی تموم میشه کیییییی

  • ماهی گلی

پیمان از سفر برگشته از کار جهادی!میبینه مراسم عروسیه عشقشه..افسرده و دپرس میره خونشون.آرش,که همون آقای داماده برای اینکه حرص پیمانو درآره و بگه دیدی دیدی من بردم دیدی مال من شد.

پدرمادر پیمان از عروسی برگشتن. مامانه رفته پیمانو دلداری بده خودش نشسته به گریه.میگه کوتاهی از من بود مادر.

پیمان میگه:الخیر فی ما وقع.قسمت این بوده!


من یه سوالی برام پیش میاد!واقعا مزخرف و احمقانه نیس؟؟یه جنگی بود بین پیمان وآرش.جفتشون یه دخترو میخاستن.آرش تا آخرپیش کیمیا موند مدام دوروبرش پلکید مگاز مامانش کمک گرف.اونوقت پیمان چی؟پیمانم به نفع کیمیا و خونوادش کار میکرد اما نموند توضیح بده نبود که پیشش باشه.نذاش کیمیا حسش کنه.بودنشو تلاششو..اونم که مامان پیمان بود یه بار نرفت درست حسابی خاسگاری کنه.

خب؟اینا همش از کمکاری خودشون بود و متقابلا تلاش بی وقفه آرش.اونوقت الخیر فی ما وقع؟؟؟؟

کیمیای طفلی هم بدبخت شد.خب با پیمان ازدواج میکرد بهتر بود که. حالا باید منتظر باشه عی چیزای حدید از گذشته آرش درآد:/

اتفاقایی که میوفته,چیزایی که از دست میدیم آدمایی که از دست میدیم..همش به خاطر عملکرد خودمونه.

قسمت برای وقتیه که همه تلاشتو بکنی از همه امکانات استفاده کنی اگه نشد اونی که میخای خب خالا میشه گف قسمت:|


پ ن:در موارد اینطوری مادر نقش کلیدی داره یا هر واسطه دیگه ای;-)

  • ماهی گلی

چقدر دلم میخواد نماز بخونم.

حالا وقتایی که میشه نماز بخونم حالشو ندارم و به زور ادا میکنمات ولی أد وقتایی که نمیشه ,حسسااابی دلم هواشو میکنه.


عاشق نوشته های بلقیس خانومم و عاشق دونفره هاش و عشقش: )

خدا قسمت ماهم بکنه: دی از خدا پنهون نیس از شما چه پنهون که امسال اساسی دلم کادوی ولنتاین میخواد.نمیدونم بیست ویکمیش میشه یا بیست و دومیش..ولی میخام امسال من کادوی ولنتاین موخاااااام

  • ماهی گلی

اینبار خدا به نفع دوستان کار کرد!تعطیلی امروز و لغو امتحان برام بد تموم شد.همه برنامه هام ریخت به هم و مسئله بدتر اینه که الان نمیدونم برنامه چیه!

یادم رفته به مامان بگم تعطیل شدیم و امتحان نداریم و مطمئنم همه هشت ونیم تا ده رو داشته صلوات میفرستاده(الهی قربونش بشم که میگه تنها کاریه که ازم برمیاد)


امیدوارم نمونه برای دی یا بعد امتحانا!وای خدا همین هفته بعد بدیم خلاص شبم! :/

  • ماهی گلی

الان وقت تعطیل کردن دانشگاه بود آخه:/

بنی فلاح به خوابم نمیبینه یک عدد دانشجوی گرامی بابت این اعلام تعطیلی اینجوری فحش بارونش کنه!

دإ خب مرد حسابی همه برنامه هامونو ریختی به هم که!فردا امتحانه رو نیدادم خلاص میشدم حالا بندازن وسط دی من خاک کحا رو به سرم کنم؟!هااااان


نیازمند دعای سبزتان هستیم که امتحان بیوفته سه شنبه ترجیحا ساعت دوازده ونیم پلییییز

  • ماهی گلی

نمیدانم خوشی هایم چرا اینقدر کوتاه است


چرا هربار میخندم,دلم ناگاه میگیرد


:(((((

دلم برای فاطمه و فائزه تنگ شده همون لنگه به لنگه ها: دی

  • ماهی گلی

از آزمایشگاه قارچ اومدم دستامو نشسته نشستم به بیسکوییت خوردن.. :دی الان فقط اون زخم و زگیلا جلو چشممن!


به طرز وحشتناکی حس گریه دارم.شاید به خاطر اینکه امتحان ویروس دارم و دقیقا افتاده رو کلاس انگلم هرچی هم میخونم ذهنم همه ویروسا رو پس میزنه!

شاید به خاطر اینکه کلا ایام امتحانا نزدیکه,شاید به خاطر علوم پایه,شاید به خاطر اینکه از الان دارم به حابجایی خابگاه فکر میکنم.

  • ماهی گلی

اسمش مهسا بود، دانشجوی دانشگاه علامه طباطبایی که به خواستگاری پسری از همان دانشگاه جواب رد داده بود و پسر روی پل عابر پیاده پل مدیریت ، به کمین نشسته بود و او را با چند ضربه ی کارد کشته بود.
در دادسرا از پسر پرسیده بودند عاشق او بودی؟
جواب داده بود : نه
پرسیده بودند: با تودوست بود ؟ به تو قول ازدواج داده بود؟
جواب داده بود: نه
پرسیده بودند: پس چرا او را کشتی؟
جواب داده بود: چون من موقعیت خوبی داشتم ، مادرم دبیر و پدرم معاون اداره است نباید به من جواب رد می داد.
خاتمی رئیس جمهور سابق بدون این که مهسا را بشناسد ، در مجلس ختم او شرکت کرد ؛ شاید برای یادآوری این فاجعه ... که مردان ما تحمل ِ شنیدن ِ نه را ندارند ...


سرور کتبی



پ ن:مگه میشه؟ مگه داریم؟!!!

پ ن:کپی شده از www.almatavakol.blog.ir










  • ماهی گلی

یکم نصیحتم کنین نیام نت.امتحان دارم خیر سرم: /    



من آدم نمیشم: /










  • ماهی گلی

شده یه هدیه ای بگیری که وقتی بازش کردی جلو دهنتو بگیری تا مبادا جیغ بزنی؟؟

بعد مثلا دوس داشته باشی بپری تو بغل کسی که کادو رو بهت داده فقط به خاطر اینکه کادوش فوق العاده باارزشه...

دوبار این حسو تجربه کردم.یه بارش وقتی بود که فاطمه کادوی تولدمو داد و من میدونستم که چقد براش زحمت کشیده...وبار دوم هم امروز...

با ارزش ترین هدیه ای بود که گرفتم.تقریبا میتونم بگم یکی از آرزوهام بود..

پ ن:مرسی... حس فوق العاده ای بود: ))


پ ن:از دادن هر گونه توضیح اضافی معذوریم;-)

  • ماهی گلی