روزمرگی های یه جوجه پزشک

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

روزمرگی های یه جوجه پزشک

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

طی کنفرانسی که امروز ارائه شد با موضوع حقوق زن و فمینیسم..براساس خرفا ومسخره بازیای همکلاسی های پسر متوجه شدم چقد جنس ما زن ها بیچاره است.

 استاد در ادامه کنفرانس اضافه کردن:زن میتونه برای کار خونه،برای غذایی که میپزه برای...مزد تقاضا کنه.
آقایون فرمودن:نرخش چند؟ شصت تومن میدیم کلفت میاریم زمینو لیسم میزنه..به صرفه تره...
استاد :زن میتونه برای شیری که به بچه ش میده مزد دریافت کنه.اما کدوم زنی نصف شب که بوه کریه میکته وشیر میخاد به شوهرش میگه اول پولشو حساب کن بعد
آقایون مجدد به سخره گرفتن:استاد نمیشه همه رو یه جا حساب کنیم بیدارمون نکنه:|

فیلمی پخش شد که زن رفته دادگاه و میخاذ طلاق بکیره اما این اجازه بهش داده نمیشه چرا؟چون مردش نونشو میده و از کشنکی نمرده و هیچ حای کبودی هم تو بدنش نیس
اما اون زن چجوری میتوته کبودی های روحشو نشون بده:/

اسلام حق تعدد زوجین داده..چرا همه مردا فقط این قسمتو میبینن شرطشو نمیبینن که برقراری عدالته!به علاوه چرا تا حرف تعدد زوحینه اسلام خیلی هم خوبه اما همین که میگه مرد وظیفه داره زن رو تامین مالی کنه و چه و چه..و زن هیچ مسئولیتی نداره جز___ وحتی میتونه بابت کار خونه مزد بکیره اوتوقت اسلام بدو مزخرف میشه؟!!

چرا قبل ازدواج دختر باید مورد معاینه قرار بگیره و گواهی باکرگی براش صادر شه؟؟و باز به اینم قناعت نشه و‌شب زفاف از طرف مادرشوهر یه دستمال سفید بیاد برای زیرانداز!!که خون ریخته شده رو ببینن!!!!!

چرا موقع عقد حقوقی که زن میخاد به عنوان یک انسان داشته باشه رو از مرد احازشو میگیرن؟!:/


وقتی پسرا اونطوری خودشونو قدرت مطلق میدونن آدم تا فیهاخالدونش میسوزه و میاد این حرفا رو میگه.چرا واقعا همیشه دو جنس مقابل همن؟چرا تو دو جبهه جدان؟چرا نقش مکملی رو که باید داشته باشن ایفا نمیکنن:|

پ ن:نه خداوکیلی دستمال انداختن زیر زن توهین بهش نیس؟!!!وقتی برای باکرگی اون مرد هیچ مدرکی وجود نداره:/


  • ماهی گلی

بیتا و میلاد عقد کردن.همین دیروز

 خوشحالم..بین آن همه روابط دخترپسر همکلاسی و هم دانشگاهی که بی نتیجه میماند و به اصطلاح کات میکنند این دوتا به سرانجام‌ رسوندن.
عکسشونو گذاشته..میلادو شناختم بیتارو نه!هنگ کردم که عهههه این مگه با بیتا نبود چی شد پس!!!بعد دیدم بابااااا تو پیج خود بیتاعم دیگه دختره هم بیتاست:دی
ایشاله که همیشه خوب و خوش باشن.

پ ن:میگمااا این پاییزم تموم شد ما هیچ عشقی رو تحربه نکردیم:|
چرا هیچکس نمیگیرد مرا از دست تنهایی؟! خخخخخ ;-)


  • ماهی گلی
قارچ

عایا کار درستیست که لحظه آخر قارچ را کنسل کنند بندازن آخر ترم؟؟

 خب من همه این دو روزه قارچ خوندم.تغذیه صفرم
هوووووممممم:(((
  • ماهی گلی

دوروز تعطیل‌ میشه به علت برودت هوا..کلاسامون عقب میوفته.از اینور برنامه میریزیم برای ریویو لخظه آخر معلوم میشه یارو آزمایشکاهیه رفته مرخصی.امتحان بدون ریویو میدیم..

 به نماینده میگیم عاغاااا برادرررر برنامه رو‌مشخص کن ببینیم چی کاره ایم.کی کجاییم.تامی کلاس داریم..جواب نمیده :/
از دیشب که این جریان مرخصی و ملغی شدن ریویو رو‌شنیدم اینقد همه اینارو‌تکرار کردم و خودخوری کردم‌ مامان آخرسر گف:د وا بده دختررررر حالا مگه چی شده:|


  • ماهی گلی

برف ...صبح که پاشدم و از پنجره اتاق ۳۱۲ دنیا رو دیدم..همه جا یک دست سفید بود.

  انگار که زندگی رو دور اهسته بود.ماشینا کند حرکت میکردن..آدم ها هم.
نمیدانم چرا یاد ان روز برفی افتادم که اتوبوس نتوانست مارا به مفصد رساند تا کجاااپیاده رفتم!و مردمی که ماشیناسون گیر کرده بود..اون لخظه چقد حس وحال خوبی داشتم.دلم برای سهیل دلم برای المیرا...تنگ‌شد.
وقتی هوا تا این حد برفیه حتما حتما حتما باید کسی باشه که اونقد پایه باشه که گلوله برفو برداری بکوبی تو‌صورتش..و اون هیچی نگه و بیوفته دنبالت برای تلافی..ادمای دوروبرم که اساسا همگی هم دخترن در پایه ترین حالت صورتشونو جزو خط قرمزا میزارن و میگن فقط جاهای لباس دار!!!خب اینکه مزه نداره:| تازه به شرطشونم اینه که باید آروم بزنی :| هووووممممم من داداشمو میخاااام :دی

پ ن:صبح‌‌ به قدری خوابم میومد که با یه چشم بازو یکی بسته داشتم خبررسانی چک میکردم به امید تعطیلی..دیدم خبری نیس پاشدم هلک هلک‌رفتم یونی.استاد خواب مونده بودن :|
پ ن:هرجوری که حساب میکنم از عهده پاس کردن انگل عملی برنمیام.یه چیزی حدود هشتاد نودتا لامه:|
پ ن:امروز برای علوم پایه اسم نویسی کردیم :))
برای پاس کردن ۱۷واحد این ترم اولا،وپاس کردن علوم پایه ثانیا،محتاج دعاهای سبزتان هستیم :))



  • ماهی گلی

امروز باز تعطیل شدیم به علت برودت هوا! 


  ینی بچه مدرسه ای بودیم و دنبال تعطیلی اینقد تعطیل نمیشدیم:\
ماهی حبرانی بزاریم که این کلاسای کوفتی تموم شن برین سر خونه زندگیمون هی از اینور برودت هوا باعث تعطیلی شه و اون تلاشای ما به فنا بره:\ هووووووممممم



  • ماهی گلی

امروز هوا وحشتناک‌‌‌ سرد بود.تو دانشکده هم هیچ‌وسیله گرمایشی کار نمیکرد! 

 من،با یه بافت و یه پالتو دستکش به دست،شال زمستونی به سرم..وسط کلاس مچاله شده بودم بازم سردم بود!شلوارمم دوتا دوتا بود تازه :دی

پ ن:من میخام شب یلدا رو خونمون باشممممممم هووووومممممم
پ ن:رفتم پایین دو دیقه سریال کیمیارو ببینم نشستم رو موکت.زمین یخ!وزش بادم که قسنگ‌اخساس میکردم تو فصای اناق!پاهام سیانوز شد که هیچ..پاشدم بیام کمرم یک‌دردی گرف دیگه راس نمیشد!!الانم جاتون خالی همچنان له عه کمرم:\ هووووومممم:((






  • ماهی گلی

تب دارم..سردرد،درد بدن...

اینا علایم همون آنفولانزایی نیس که چن ده نفرو کشته؟! :(

من نمیخام با آنفلوانزا بمیرم :(


پ ن:از کی تاحالا ما امتحان عملی رو میندازیم شنبه؟!پس ریویو چی میشه!عکسم ندارم.میشینم زار میزنماااا

  • ماهی گلی

رفتیم توییتر را چک کنیم دیدیم همه جا هشتگ زدن #بخیه

گفتیم فقط ما اهل بخیه بودیم که، نخ کروم ارزان شده یا چه؟ خبر رسید که آقا بخیه از صورت کودکی باز کردند. ما سرچ نمودیم و عکسی آمد از دخترکی بلوند با دو زخم روی صورتش و گفتیم کدام فلان فلان شده ای بخیه از بلوندی باز کرده که بدهیم کیسه صفرا از کبدش بدرند. باز سرچ نمودیم که دیدیم یک آقایی با کت و شلوار یک گوشی پزشکی از آنهایی که کف بخش ریخته به یک پسرک کاپشن قرمزی می دهد و تیتر زده دلجویی از صدرای بخیه گشوده. متن را کشیدیم پایین که عکس گردن آقا صدرا آمد و زخمی در ناحیه ساب فکی اش. گفتیم خدایا ۱ در ۱ هم بگیریم این بخیه می خواهد مگر، آن هم صد و پنجاه هزار تومن؟؟؟

اینبار #بخیه را در اینستای برفی سرچ کردیم و دیدیم @talabalagerefte زیر عکس نوشته :"به اشد مجازات برسند این جنایتکاران" و @hamedheykal طلای بلا گرفته را منشن کرده که "خانومی خودت را ناراحت نکن جگرگوشه، اینها تازه دارد دستشان رو میشود، میزنم این پیک رو به سلامتی مهران مدیری" و آنطرف @yetirmahiekhas نوشته "پست های بی همه چیز بی پدرمادرهای خونخوار کثیف" و @mnklmnop37 هم تیرماهی خاص را منشن کرده : "اوووووف، از بی پدرمادریشونه عزیزم".

همین ها را می خواندیم که یهو زندگیمان از جلو چشممان رد شد:

آن شبی که از مریض خون می گرفتیم و سرنگ رفت توی دستمان و خون را بردیم آزمایشگاه دیدیم آقا با خودش از آنتالیایی، پاتایایی، جایی هپاتیت ب سوغات آورده و هی زار زدیم و هوار کشیدیم و التماس کردیم برای یک دوز ایمونوگلوبولین.

یا آن شبی که سی پی آر پر بود از کربلایی ها و آنفولانزای خوکی و یک سر ساکشن را دادند دستمان که برو ترشحات ریه اش را ساکشن کن، گفتیم ما جوان رعنای پدر و مادرمانیم آمدیم خیر سرمان دکتر شویم، مریض که معلوم الحال است، گفتند "برو ساکشن کن، حرف نباشه".

یا مریضی از خانه سالمندان با زخم بستر به پهنای خلف نحیفش که به دخترش گفتیم مریض را به پهلو نگه دار زخمش را شستشو دهم گفت "تهوع میگیرم".

یا شبی که پسر پدرمادر داری شیشه نوشابه را توی صورتش خورد کرده بود گفتند یک طوری بزن نامزدش نفهمد و هی زدیم و هی شکافتیم که نامزدش نفهمد.

یا مریضی که چهارصد تومن پول آنژیوگرافی دولتی را نداشت نفری پنجاه تومن از حقوق سیصد هزارتومنی انترنیمان گذاشتیم وسط.

هی زندگی از جلوی چشمم رد

هی رد شد

هی رد شدند

از کنارمان

از روی مان

و هیچ کس نپرسید چرا شصت و هفت هزار تومن در جیب خانواده ی خمینی‌شهری نبود؟

چرا اورژانس بیمارستانش صندوق نداشت و پول دستی به پزشک و پرستار می دادند؟ 

و چراهااا

#بخیه های_فقر


پ ن:کاری به تبرعه کردن پزشکان ندارم.حقیقتا داریم پزشکانی که شدن برده وبنده پول ولی خداوکیلی پزشک خوب کم نداریم و همه اینها رو بزارید کنار مسبر طاقت فرسای پزشک شدن.ولی از حق نگذریم اینهایی که در فضای محازی پخش میشود زیادی ضدو نقیض اند.یک حا آن طفلک دختر معرفی شده یک جا پسر!یک حا عکسی که منتشر شده زخم روی گونه است یک جای دیگر زخم زیر چانه:/

  • ماهی گلی

از بوفه زدیم بیرون و تو سالن دانشکده داشتیم میرفتیم برای کلاس عملی که یه ربع دیگه شروع میشد.

حلوی کلاس 201 یه خانومی واستاده بود.گف شما بچه های پزشکی هستین؟*بله سال چندین؟*سال سه

ما بچه های مدرسه رو آوردیم برای بازدید!میتونین یه چن دیقه براشون صحبت کنین؟

من که عملا چیزی برای گفتن نداشتم کلاسو بهونه کردم که فاطی در کمال صداقت با نگاه مردن به ساعتش گف یازده ونیم کلاس داریم.

خانومه هم که دید یه ربع وقت هس اصرارش بیشتر شد.

فرشته و دوستشم که دارو بود رو صدا کردیم اومدن.

بیرون کلاس که بودیم چن تا از دانش آموزا اوندن برن تو.به مسیولشون میگن:دانشجوهاهم داخلن؟؟؟

و این جمله رو طوری گف که انپار دانشجوها یه عده موجودات فضایی ان!!!

چهارتایی رفتیم داخل.همه کلاس به احتراممون برپا شدن!بعدم جاتون خالی حسابی براشونویخنرانی کردیم.حیف که یه جاهایی خودمون اختلاف نظر داشتیم!

چقد دوس داشتن ازمون عکس بگیرن هه!!

چقد دوس داشتم اون موقع روپوش سفیدم تنم بود!

موقع خروج از کلاسم همگی تمام قد به احتراممون بلند شدن که من حتی موقع ورودو خروج استادا اینطوری بلند میشم!!!

رفته بودیم به اونا انگیزه بدیم خودم کلی انگیزه و انرژی گرفتم.یادم افتاد چقد آرزوی پزشکی داشتم(به خاطر آرزوی بابا و تلقینای کل خانواده) یادم افتاد چقد دانشجوهای پزشکی به نظرم موجودات خوشبختی میومدن!

خوشحالم...خدایا خدای مهربانی ها ممنونم ازت..


  • ماهی گلی