روزمرگی های یه جوجه پزشک

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

روزمرگی های یه جوجه پزشک

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

حقا که اعتیاد بیماری خانمان سوزیست! 

نمیتونم ترک کنم.حتی نمیتونم بین ساعات استفادم فاصله های یک ساعته بزارم!
حتی تر نمیتونم خودم رو قانع کنم که یک ماه فقط یک ماه کمتر کنم این کوفتی را.
از وقتی این لعنتی وارد زندگیم شد از همه چیز عقب ماندم از خود زندگی هم.
من گوشی قبلی ام‌را میخواهم.با سیستم عامل جاوا :)


  • ماهی گلی

حس خوب ینی یکیو داشته باشی که به یادت باشه :)  



 ینی یه دوست که بگه:خابگاه نبودی..دلم برات تنگ‌شده بود :)


چقد من دوس میدارم دوستامو :))))



  • ماهی گلی

واحدام دونه دونه دارن پاس میشن ،از طرفی هم اتفاقی که برام محال شده بود و دیگه بهش فک نمیکردم داره روند خوبی رو طی میکنه...اما..

 چرا از بین اون همه آدم ادل باید سر تقسیم بندی اتاق ۴۰۷ اشتباه کنن و شش نفرو بدن برای یک اتاق!که الان مجبور شم ده دفه زنگ بزنم به مسئول خابگاه و از بدشانسی جواب نده:/
بدم میاد از این خصلت خودآزاریم.من الان تختمو دارم کمدمو دارم ثمین و‌شیمان که وسیله هاشون مونده و بی جاومکانن اونوقت من دارم خودمو میکشم و زنگ پشت زنگ:|
خوشم نمیاد بفرستنم یه اتاق دیگه:/ از طرفیم دوس ندارم باعث جداافتادن سه تا دوست شم:|
اصن ثمین تو گلستان چیکار میکنه اومده گند زده به برنامه هامون..داروها رو که تو گلستان بهشون اتاق نمیدادن..ااااه لعنتی:|
من الان باید علوم پایه بخونم نشستم به اینا فکر میکنم:/

قربون خدا..دید زیادی هوامو داشته خیلی خوشال شدم این مدت تو این یه مورد زد تو پرمون که تعادل برقرار شه :|



حدود یک‌ساعت بعد نوشت:حل شد.ثمین میره یه اتاق دیگه...یوهووووووو خخخخ
خدایا مخلصیم،چاکریم..حسابیییی


  • ماهی گلی

*فرآبند مهاجرت به خابگاه جدید انجام شد.هرچی راهروها و سالن خابگاه گلستان بده عوضش اتاقاش به نسبت کوثر خیلی بهتر و دلبازترند.البته من حالت چهارنفرشو دیدم نه با یه تشک اضافی وسط اتاق!

 چون کمبود تخت داشتند قرعه کشی کرده بودن که هرکی اسمش دراد تخت مال اون بقیه رو زمین!
برخلاف انتظارم به طرز معجزه آسایی اسم منم دراومد ونفرچهارم بودم.زودترم رفتم زمانیکه‌تخت خالی بود.
داشتم‌ وسایلمو‌ جابه جا میکردم یکی از هم اناقیا اومده میگه اینجا نفر چهارمش مشخص شده بودااااا میخوای بری بپرسی؟میگم پرسیدم منم چهارم.میگه مطمئنی؟دوباره باز بپرسااااا
حالا چرا؟!!چون اون یکی نفر،دوستشه :| و از حرفاشم اینطور فهمیدم که قرار داشتن یکی دیگه از دوستاشونم جابه جا شه بیاد اون اتاق:/
الان من هنوز نگرانم که یه‌وقت نرن بدون اطلاع من اتاق جابه جا کنن بعد وقتی من رفتم کاشف به عمل بیاد منو بدون اجازه منتقل کردن یه اتاق دیگه:| ینی سقف همون اتاقو میارم روسرشون!البته به سختی..چون هم کلاسی خودمم هس:/
*جالبه ها..من متولد هفتمین روز ماهم.اولین اتاقی که تو کوثر بهم دادن صدو«هفت»بود و الان در گلستان هم اولین اتاقم چهارصدو«هفته» :دی
*امروز بالخره شر امتحانای این ترم کنده شد.رسیدم به دوستان میگم سلاااام :)))) میگن نمرات پاتو رو سایته!
همچین یهویی بود شوکه شدم سارا یکم تکون تکونم داده بعد با دستای لرزون گوشیمو درآوردم.اصلنم از این عادتا ندارم که یه ربع دیکه امتحانمه بزارم بعدش نکاه کنم روحیه م حفظ شه.
حالا سایتم بالا نمیومد از اون ورم لیلا خوش خوشان گف من افتاااادم:) حالا علت خندش این بود که معتقد بود بازم قراره شیفت بدن.
سایت همچنان بالا نیومده بودو بچه ها میگفتن هرچی شیفت قراربوده بده داده نمره نهایی همینه کم داده:/
لیلا اشکش دراومد وسایت همچنان بالا نیومده ومن دستام میلرزه:/
پاس شدم..هووووووففففف مرسی خدا
*ما امروز تازه امتخان تموم کردیم کلاسای جنین شروع شده ینی ترم سه ای ها.چیزی به اسم تعطیلات بعد امتحان تعریف نشده تو دانشگاه ما:|

*راستی...نگهبان این خابگاه جدیده تو برحورد اول خیلی بداخلاق به نظر اومد دوسش ندارم :(

اومممم دیگه چیزی یادم نمیاد :دی
ببخشید که مجبور شدین بخونین :دیییی


  • ماهی گلی

 


ایشون همون پیشولی هستن که چن وقت پیشا سر صبحونه از همون پشت پنجره اونقدر زل زد بهم نتونستم چیزی بخورم.

حالا دیگه عادت کرده تایمای نهار و شاممون دستش اومده ..فقطم گوشت میخوره پررووووو


*اینکه عکس اینقد داغونه به خاطر اینه که خواستم پاشم برم از نزدیک عکس بگیرم پاشم نیومد هرچی هم گفتم خدایا خودت منو بپاشون نپاشوند! اینه که از اینور خونه به زور زوم کردن عکسشو گرفتم:دی
  • ماهی گلی

چن وقتیه خابگاه ۲۴ساعته در وضعیت اعلام حجاب است.ینی آقایون تاسیساتی داخل خابگاهن و حجاب!

امروز نگو حجابه منم بی خبر.آسانسورو زدم منتظرم بیاد بالا..اومده درو باز کردم خشکم‌زده میبینم دوتا تاسیساتی اون توعناااا اما دیگه مغزم فرمان نمیده در آسانسورو ول کنم برن بنده خداها..تا اینکه برگشتن اونور!!!!تازه از اغما دراومدم خودزنون بدو بدو رفتم تو اتاق..تازه فهمیدم چی شده !! :|


*سه روز بود که هرروز میرفتم یونی پاچه خواری استاد که موقع تصحیح ورقه م در نظر بگیره که از پنج نمرش سه میخوام تا پاس شم که اگه کم آوردم بده بهم که یادآوری کنم علوم پایه دارم و‌راضی نشه شش ماه عقب بیوفتم.
پریزور گفت خیالت راحت اسمت یادم‌موند درنظر میگیرمت و‌با دیده مساعدت تصحیح میکنم.دیروز که رفتم نبود و امروز...
گفت خیلی درنظر گرفتم شرایطتو و خیلی کمکدکردم ولی....
میگم استاد ینی ورقم به یک‌ونیمم نرسید؟!!!! میگه خیلی بد بود وضعش!
منو میگی اشکم داشت درمیومد گفت حالا بزار با کلاسیات جمع کنیم ببینیم چطور میشه.
آرمینم اومد :| خو من ترجیح میدادم تنها باشیم اگه لازم به التماس بود.... :(
ضرب و تقسیم کرد شد سه و خورده ای...یه‌چیزی تو مایه های جیغ زدم گفتم خو پاسمممممم ولی...
ولی آخه درست حساب کردین؟!!دوباره زده رو ماشین حساب..
نکاش میکنم و با همه اعضای صورتم لبخند میزنم با لبخند مهربون نکام میکنه میگه حالا بشکن بزن :)
تو‌دلم گفتم استاد جان کحای کاری اکه اسلام دست وپامو نبسته بود حرکات موزون تر از بشکن انحام میدادم :دی

از اتاقش اومدم بیرون..پنج تا از پسرامون جلوم بودن صدای پامو شنیدن یکیشون برگشت نکا کرد خالا من چه شکلی ام؟؟چشام پر از ستارست و نیشم باز.
بنده خدا فک کرد چه مشکلی داره که دارم بهش میخندم..یکی دوتا دیگه شونم برگشتن نیگا نیگا..آهر گفتم بندگان خدا به شما نمیخندم تو دلم عروسیه انگل پاس شدم نیشم شل شده شما ببخشین:)

هر کی رو دیدم بغل کردم.فرزانه..یگانه..فاطی..هانی...

راسییییی من سحر و فاطی رو خیلی دوس :) هانیه رم خیلی دوس :)

خابگاهم تخلیه کردم برگه معرفی گلستان گرفتم.ان شاالله پاتو هم پاس شم علوم پایه رم رد کنم از خدود یه ماه دیگه عکسا و پستای اینحانب رو از گلستان و البته بیمارستان شاهد خواهید بود.

خداااااااا دنیا دنیا شکر..این یک معحزه الهی بود همانا :) تو جاده که بودم کوهو نگا میکردم خدا رو میدیدم دشتو نگا میکرد خدا رو میدیدم درختارو نگا میکردم خدا رو میدیدم کلا امروز همه چی خوشکل تر و خواستنی تر از همیشه بود.مرسی خدا..فقط پاتو هم پلیز :)


شدیدا عمیقا سریعا...پذیرای تبریکات گرم شما هستیم :)))))


  • ماهی گلی

باورم نمیشه!

 چطور همچین چیزی ممکنه؟!
مگه میشه؟!
آخه چطور شد؟
چرا شد؟!!

من؟
یادم بره؟
یادم بره کیمیا ببینم؟!!!!

وای بر من!وااااای بر من :دی

ولی جدیااا...داشتم چیکار میکردم فکرم مشغول چی بود که ساعت نه و نیم یادم نبود.
ده و ده دیقه یادم افتاد!
واقعا متاسفم :|


  • ماهی گلی

دارن از خابگاه میندازنمون بیرون :(

ورودیای جدید میان و تختا مال اوناس :(
خو لامصبا صبر کنین امتخانامون تموم شه بعد:/

چرا هنوز به من زنگ نزدن:(
نفر پنجم..بدون تخت..با یه تشک رو زمین..بدون کمد :(((((
فقط پاس شم فقط این علوم پایه لعنتی تموم شه پنجمم شدم عیب نداره:|


امروز رفتم استادو ببینم نبود بیکار نشسته بودم رو صندلیای جلوی در ورودی.
ورودیا با بابا مامانشون میومدن واسه ثبت نام.دنبال آموزش بودن.
از من نمیپرسیدن.حالا چرا؟چون فک میکردن منم ورودی ام و برا ثبت نام اومدم.
بابا من الان چن ساله تو اون دانشگام ینی اینقده بچه میزنم :/

بعله...خلاصه هیشی دیگه از خابگا میندازنمون بیرون:/


  • ماهی گلی

عبارت «از ترم بعد» برای دانشجوها جمله آشناییه و هر ترم به آخرش که میرسه دفعات تکرار این جمله به اوج میره.

منم هر ترم گفتم و بعد که تزم شروع شده یادم رفته باز همون بالشجویی بودم که طول ترم خوردم و خوابیدم.
این بار فرق میکنه به همین نور گوشیم قسم فرق میکنه اصلا نمیگم از ترم بعد میگم واحدام پاسذشه این یه ماه تایم علوم پایه رو خر میزنم!
اصن میرم استاد دلبرم!!واسم برنامه ریزی کنه طبق اون بخونم.


خدایااااا این یه بارم رحم کن.تو باید یه کاری کنی این اساتید که همه وسیله ن.

ینی میشه؟؟؟؟؟؟.......


  • ماهی گلی
  • ماهی گلی