روزمرگی های یه جوجه پزشک

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

روزمرگی های یه جوجه پزشک

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

۴۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۹ اسفند ۹۴ ، ۱۹:۳۶
  • ماهی گلی

جا دارین من باز غر بزنم؟؟ اگه خسته شدین از غرغرام دیگه نخونین.ببخشید:(

 
ش:ببین تو برخورد اول سعی کن زیاد صمیمی نشی.زیادم خشک‌و جدی نباش.لبخندای ملیح بزن.
آ:چطوری؟اینطوری خوبه؟(و انواع لبخندهارو امتحان میکنه)
ش:شمارتو داره؟
آ:نه!واسه چی باید داشته باشه.تو‌نت آشنا شدیم صحبتامونم همونجاس.
ش:خب پس الان که میری پیشش یه چیزی ازش بپرس که لازم باشه جوابشو بعدا بهت بده.اونوقت به این بهانه ازت شماره میخواد تو هم میدی!


دارن آماده میشن برن بیرون.هر کدوم با بی اف خودش:/ هول برشون داشته.این میگه وای خط چشمم بد شد اون میگه اه ریملم چرا این ریختی شد.اون یکی میگه ای وای فرمژه م رو نیاوردم....

بعد ببخشید یه سوالی برام پیش اومده.لوازم آرایش شامل چیا میشه که این دوست من کرم میزنه پنکک میزنه،رژ،خط چشم،رژ گونه،ریمل ابرو،ریمل مژه میزنه بعد میگه از وقتی دارم میرم پیش دکتر پوست لوازم آرایش استفاده نمیکنم فقط همینا که میبینی!!!!!! جز اینا چیزای دیگه ای هم داریم عایا؟!

*کارشون تموم شده بعد حدود یک ساعت بالاخره آماده شدن یهو دیدن عه مرضیه تنها میمونه آخه.برگشته میگه یه کاری کنیم!زنگ‌بزنم دوستشم بیاره تو‌هم بیا .بلکه از هم خوشتون اومد.
من‌ به خیال اینکه داره شوخی میکنه میخندم ،دیدم گوشیشو درآورده میخواد جدی جدی زمگ بزنه!
خدایا خداوندا خودت منو در امان بدار! من خیلی غلط اضافی بکنم بخوام همچین کاری کنم.حالا همه اعتقادا و باورای خودم یه طرف ،من از اعتماد بابا سواستفاده نمیکنم.

*وقتی دختری هزار قلم آرایش میکنه تا هشت نه‌شب بیرونه باباش حق داره باهاش کج خلقی کنه حق داره دعواش کنه.چون دخترشه و دوسش داره.چون میدونه پسرایی که اون بیرونن چه میجوداتی ان.
اونوقت این دختر میاد درمورد باباش میگه تعادل روانی نداره مریضه.من مگه چیکار کردم.همه همین کارا رو میکنن.
دلم‌سوخت برا باباش:(

*یه موردی رو تعریف میکردن ..دختره با پسره دوست بوده.بعد پسره رفته خاستگاری.خود پسره دارو خونده تو ترکیه ولی مدرکشو اینجا قبول نمیکنن و درنتیجه بیکاره! بعد دختره اینقد گریه زاری و اصرار که الا وبلا من اینو‌میخوام.بعد بابای دختره رفته تحقیق.همه حا از پسره بد گفتن.بعد دختره دوباره گریه‌و زاری که اونا از حسودیشون بد گفتن !!!!!! خلاصه اینقد دختره اصرار کرده باباهه مجبور شد قبول کنه(حالا مثلا فک‌کن قبول نمیکرد با پسره دست به یکی میکردن از خونه میزاشت میرفت آبروی خونوادشم میبرد) الان باهم دچار مشکلن.دختره میگه مدام اذیتم‌میکنه بهم بدبینه منم مجبور میشم کوتاه بیام چون به حرف بابام گوش نکردم.
خداوکیلی بدبین بودنش طبیعیه دیگه.اینا خودشون با هم دوست بودن.دختری که با تو دوس شده الانم میتونه بره با یکی دیگه دوس شه!
آری فرزندانم،اینا درس زندگیه ..آویزه گوشتون کنین :دی
  • ماهی گلی

اینجا ستاد دانشگاه

یکی از هم کلاسیام گفت یکی از تختای اتاقشون قراره بعد عید خالی شه.اتاقشونم کلا پزشکیا بودن سال بالاییامون.
خوشحال اومدم ستاد که خانوم فلانی اسممو‌بنویس برای اونجا خالی شد برم.نگا کرد گفت از قبل پر شده‌:(
من فک میکردم چون زیادی حساسم با هم اتاقیام مشکل دارم.اللن به هر کی میگم‌با فلانیا هم اتاقیم میگن اوخی تو هیچیت که شبیه اونا نیس که،چجوری سر میکنی:|
*مملکتی داریم که وقتی چهارتا دختر که اتفاقا محجبه هم هستن تو خیابون دارن راه میرن اکیپ اکیپ پسرا میوفتن دنبالشون..یه حرفای رکیکی هم‌میزدن پشت سرمون !جالبیش اینه که اونا فقط پشت سرمون هرجا میرفتیم‌میومدن ولی حرفی نمیزدن یه مرتیکه که مسن هم بود از روبه اومد یه حرفی زد افتاد دهن اونا:/
پسرا بچه دبیرستانی بودنا:/

*اومدم خابگاه رفتم آب بخورم ،دکمه آب سردکن رو که زدم برقش گرفتتم!الانم دستم کرخته:| ول کنم نبودما چن بار دکمه رو زدم.تشنه‌م‌بود خب:|



پ ن:حرفام نصفه مونده بود دوباره آپ کردم :دی


  • ماهی گلی

دراولین فرصت باید اتاقمو‌عوض کنم.

خیییلی شلوغ و پرسروصدان و من نیاز به آرامش دارم.
و اینکه...
همشون پسری رو‌در زندگیشون دارن که حداقل در مقطع فعلی عاشقشونه و عاشقشن:/
همین امروز ث با کیک نصفه خورده اومد تو اتاق.حالا حدس بزنین کجا بود؟
اولین سالگرد دوستیشون بود و جشن گرفته بودن:/ یه یه ربع نشست به تعریف کردن بعد یهو یاد گوشیش افتاد نگا کرد دید هفت تا میس کال داره از همون پسر:/ آقا نگران شده بودن:| بعدم که زنگ‌زد یه ساعت دل دادن و قلوه گرفتن:/ اینم‌گوشی منه،دریغ از یه تماس..اون تلگراممه،دریغ از یه پیام:/

این میدونی ینی چی؟ینی حرف مشترک‌ندارم باهاشون.اونا از همون پسر تو زندگیشون حرف میرنن من چی بگم؟!
اصلنشم من همین الانِ الان قصد ازدواج پیدا کردم:/ والا دیگه این چه وضعشه:|


  • ماهی گلی

اینجا خوابگاه گلستان ..صدای من را از اتاق ۴۰۷میشنوید.

 من به اینجا عادت ندارم:(
تازه کلی هم چیز باید یاد بگیرم!مثلا اینکه چیکار باید بکنم تا شامم نره کوثر و بیاد گلستان که خب احتمالا باید برم اتوماسیون.
وی پی انم وصل نمیشه ،اینم باید پرس وجو کنم.
اینقد فضا غم انگیزه حوصله ندارم برم غذایی که مامان برام گذاشته رو گرمش کنم بخورم.از صبح فقط یه کف دست نون اونم موقع صبحونه خوردم :((
چرا هیشکدوم از هم اتاقیام نیستن:((
اصن چرا تختم طبقه بالاس:( نمیشه که من هی بیام بالا هی برم پایین :(((
تازشم نمیدونم فردا چجوری باید برم بیمارستان.به ده نفر سپردم صبح میری بیا منم صدا کن باهم بریم:/
اااه چرا این هم اتاقیا نیستن پس:|
هر طبقه همش شش تا دونه روشویی داره.ینی دقیق تر بگم ،هشت تا اتاق هر اتاق پنج نفر.چهل نفر و‌سه تا روشویی .خب اینجوری صبح‌ها با مشکل ازدحام‌جمعیت مواجه میشیم:/
من ارومیه و خوابکاه رو ندوست:(
خریدامم که مونده:|


  • ماهی گلی

یه کمد دارم همه اطلاعاتم از وسایل داخلش این بود که به دردم نمیخورن! اینه که خیییلیییی وقت بود سراغش نرفته بودم.از اونجایی که کمد کتابام پرشده و دیگه جا نداره گفتم این کند قدیمیه رو وسایلشو جمع و جور کنم جا باز شه واسه کتابام.

 یه دفتر خاطرات پیدا کردم مال دوران راهنماییم.دادم بچه ها برام یادگاری نوشتن الان که اسماشونو میدیدم خیلیا اصن یادم نمیان که کی بودن..هر کدومم صفحه رو پز از قلب کردن و کلی بهم ابراز عشق کردن و اینکه بهترین دوستشونم :))))) ینی الان کجان و چیکار میکنن؟!




اینارو‌نیگاااا..
این آبرنگه و اون جامدادیا جایزه های دوم ابتداییم بود.از دست خود مدیر گرفته بودم و چقدر مفتخر بودم :))
این آتاری دستیا یادتونه؟یکی پسرعموم داشت جون به جونش میکردی نمیداد دست من.تو صدتا سوراخ موش قائمش میکرد پیداش نکنم.ولی باید بگم که من هممه خونشونو میگشتم و پیداش میکردم:دی آخر سر بابا یکی برام خرید چشمم دنبال مال مردم نباشه :دی
این کتاب داستانه رو یادمه خیییلیییی دوسش میداشتم:) دیدنش کلی حس خوب داد بهم:)
دوربین فیلمبرداریمم که دیدین :دی
اون خرگوشه هم کار دست خودمه..کار عملی حرفه وفن‌:))

وسط همه این حسای خوب بودم و پرت شده بودم به گذشته ها که خبر رسید از هفدهم‌کلاسا دایره ینی فردا باید برم ارومیه.ضد حال در چه حد آخه:/
هنوز نتایج آزمون جامع نیومده من چرا باید برم سرکلاس آخه :/
خابگاهم که جدید مطمئنم دق میکنم :((( تازشم من هنوز خرید نکردم:(((((((


  • ماهی گلی

به این نتیجه رسیدم که باید از مجازی بیرون امده کمی هم در واقعی زندگی کنم و یاد بگیرم!

تو مجازی نه که همش مینویسی ،وقت برا فک کردن و ری اکشن نشون دادن زیاده اما تو واقعی که سرعت میره بالاتر لنگ میزنم!
مثلنش این که اسم خواهر فاطی یادم میره و ذهنم تنها اسمی که بهم تعارف میکنه همون فاطیه!!!
یا مثلا‌ بدون اینکه منتظر شم دم دریا حرکت کنن برن و درواقع بدرقشون کنم و بعد برگردم داخل .عین گوسفند سرمو انداختم پایین اومدم تو درم بستم.
اینطور مواقع معمولا حرص میخوردم قبلنا اما الان دارم میخندم به رفتار اجتماعی خودم..
من از پیرای مجازی محسوب میشم!اما تو واقعی نوپایی بیش نیستم :))


  • ماهی گلی


مامی:اون تسبیح آبیه کو؟اونو‌ یادم باشه بردارم میخوام رفتی سرجلسه تا وقتی برگردی برات صلوات بفرستم.

حدود دو ساعت بعد
مامی:میگم مرضی از دوستای ارومیه ایت آدرس چن تا پاساژ و مرکز خرید خوبو بگیر تو که رفتی سرجلسه ما اونحا الاف نشیم بریم خرید میگن اونحا قیمتا پایین تره
:|
مادری دارم بهتر از آب روان!

*امروز با اینکه امتحانو گند زدم و ...ولی کلیییی خندیدیم.دوبار بابا رفت تو‌ شیشه در ورودی یونی:) افتادم از خنده..نمیدونم چرا فک میکرد درش چشمیه!حتی بار دوم به فاصله چهار ساعت:)))

*راه بسته بود.یه جغله سرباز فرستاده بودن که برو راهو‌ باز کن..با جون و دل داشت کار میکردا.بعد گف پژو بپیچ تو خاکی برو..پژو پیچید منتها زود پیچید.مامان میگه نرو نرو اینجا ناجوره.پراز سنگه گیر میکنه.و بابا حین گاز دادن میگه کووو من که نمیبینم.خب پدر من معلومه نمیبینی چون اون سنگ گنده ها الان داره زیر ماشینو میاره پایین:|
و باز همون سربازه..بدو بدو اومد گف حاجی شوما کاریت نباشه فقط جک داری بیار.هیشی دیگه با جک ماشینو یه ذره داد بالا همچین ترو فرز رفت زیر ماشین اون دوتا سنگ گنده رو که تپه ای بودن واسه خودشون کشید بیرون.وحتی لباساشام خاکی نشد.یه جغله بچه بودااا اما فررررزززز
حالا این وسطم مریمی اینا داشتن رد میشدن کل سه نفرشون بدو بدو‌اومدن که چی شده کمک‌میخواین؟
خلاصه اینکه خداوند خیر دهاد اون سرباز رو و مریم اینها را نیز..

*من باز یه فشار از روم برداشته شده یه‌حس وحشتناک دارم!انگار دارم میمیرم.
*شهریه پزشکی بین الملل ترمی نه میلیون!!!که همین مبلغ از مهمان های سراسری هم‌گرفته میشه!!ملت چه پولدارنااا

*دعا کنین بیس نره بالا.آخرین دوره نمره ۹۲قبول شده انصاف نیست الان من با۹۳قبول نشم.به خدا نیس.


  • ماهی گلی

گریه

 گریه
گریه
خراب کردم نشد اونی که بشه..من نمیتونم دوباره بشینم این همه مطلب بخونم.نمیتونم دوباره شهریور بیام چهارساعت سرجلسه آزمون بشینم که باز معلوم نیس آیا بشود آیا نشود
من حتی جرئت ندارم برم کلیدارو نگا کنم.میخوام تا لحظه آخر سرشار از امید باشم و‌منتظر معجزه

گریه
گریهههههه

قهرم با همه عالم بیشتر هم با خودم


  • ماهی گلی

میشود دعا کنید فردا کارتم را بدون بامبول درآوردن تحویلم دهند؟ گمش نکنند؟!!

میشود دعا کنید فردا اندازه نصف سوالات را پاسخ درست بدم و قبول شم؟میشود؟
محتاج دعای سبزتان هستم :((

من باز درس نخوندم و به غلط کردن افتادم :((
خواب دیدم نمرم‌به حدنصاب نرسیده و همین خواب کلی حس بد بهم القا میکنه:(
دعا لطفا ..که عجیب نیازمند معجزه ام


  • ماهی گلی