جا دارین من باز غر بزنم؟؟ اگه خسته شدین از غرغرام دیگه نخونین.ببخشید:(
ش:ببین تو برخورد اول سعی کن زیاد صمیمی نشی.زیادم خشکو جدی نباش.لبخندای ملیح بزن.
آ:چطوری؟اینطوری خوبه؟(و انواع لبخندهارو امتحان میکنه)
ش:شمارتو داره؟
آ:نه!واسه چی باید داشته باشه.تونت آشنا شدیم صحبتامونم همونجاس.
ش:خب پس الان که میری پیشش یه چیزی ازش بپرس که لازم باشه جوابشو بعدا بهت بده.اونوقت به این بهانه ازت شماره میخواد تو هم میدی!
دارن آماده میشن برن بیرون.هر کدوم با بی اف خودش:/ هول برشون داشته.این میگه وای خط چشمم بد شد اون میگه اه ریملم چرا این ریختی شد.اون یکی میگه ای وای فرمژه م رو نیاوردم....
بعد ببخشید یه سوالی برام پیش اومده.لوازم آرایش شامل چیا میشه که این دوست من کرم میزنه پنکک میزنه،رژ،خط چشم،رژ گونه،ریمل ابرو،ریمل مژه میزنه بعد میگه از وقتی دارم میرم پیش دکتر پوست لوازم آرایش استفاده نمیکنم فقط همینا که میبینی!!!!!! جز اینا چیزای دیگه ای هم داریم عایا؟!
*کارشون تموم شده بعد حدود یک ساعت بالاخره آماده شدن یهو دیدن عه مرضیه تنها میمونه آخه.برگشته میگه یه کاری کنیم!زنگبزنم دوستشم بیاره توهم بیا .بلکه از هم خوشتون اومد.
من به خیال اینکه داره شوخی میکنه میخندم ،دیدم گوشیشو درآورده میخواد جدی جدی زمگ بزنه!
خدایا خداوندا خودت منو در امان بدار! من خیلی غلط اضافی بکنم بخوام همچین کاری کنم.حالا همه اعتقادا و باورای خودم یه طرف ،من از اعتماد بابا سواستفاده نمیکنم.
*وقتی دختری هزار قلم آرایش میکنه تا هشت نهشب بیرونه باباش حق داره باهاش کج خلقی کنه حق داره دعواش کنه.چون دخترشه و دوسش داره.چون میدونه پسرایی که اون بیرونن چه میجوداتی ان.
اونوقت این دختر میاد درمورد باباش میگه تعادل روانی نداره مریضه.من مگه چیکار کردم.همه همین کارا رو میکنن.
دلمسوخت برا باباش:(
*یه موردی رو تعریف میکردن ..دختره با پسره دوست بوده.بعد پسره رفته خاستگاری.خود پسره دارو خونده تو ترکیه ولی مدرکشو اینجا قبول نمیکنن و درنتیجه بیکاره! بعد دختره اینقد گریه زاری و اصرار که الا وبلا من اینومیخوام.بعد بابای دختره رفته تحقیق.همه حا از پسره بد گفتن.بعد دختره دوباره گریهو زاری که اونا از حسودیشون بد گفتن !!!!!! خلاصه اینقد دختره اصرار کرده باباهه مجبور شد قبول کنه(حالا مثلا فککن قبول نمیکرد با پسره دست به یکی میکردن از خونه میزاشت میرفت آبروی خونوادشم میبرد) الان باهم دچار مشکلن.دختره میگه مدام اذیتممیکنه بهم بدبینه منم مجبور میشم کوتاه بیام چون به حرف بابام گوش نکردم.
خداوکیلی بدبین بودنش طبیعیه دیگه.اینا خودشون با هم دوست بودن.دختری که با تو دوس شده الانم میتونه بره با یکی دیگه دوس شه!
آری فرزندانم،اینا درس زندگیه ..آویزه گوشتون کنین :دی