روزمرگی های یه جوجه پزشک

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

روزمرگی های یه جوجه پزشک

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

[گریه]

پنجشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۴، ۰۲:۵۴ ب.ظ

آشفتم...بیست و چهار جلسه جزوه دستم بود.بد نوشته شده بودن نمیفهمیدم.

 خواستم کتاب بخونم..خیلیییی حجیم بود مطالب اضافی داشت.زیاد گفته بود.باعث میشد همون اصل کاریام یادم بره.
درسنامه علوم پایه رو امتحان کردم..بازم نشد..از پایه صعف داشتم هیچی نمیفهمیدم!
الان دارم سوالای علوم پایه رو میخونم با پاسخای تشریحی..
جالب اینکه..روی سوال رو میخونم توضیح و تشریحشم میخونم ولی باز هم نمیتونم گزینه درست رو انتخاب کنم!

هرجوری حساب میکنم افتادن رو شاخمه!ترم بعدی وجود نداره که بگم بیخیال دوباره برمیدارم.
اوضاع بدیه..میخام گریه کنم.اعصابم خورده.
آخه نونت نبود آبت نبود ادامه تحصیلت چی بود اونم همچین رشته ای!هنر چش بود؟نقاشی میکردی مثلا!یا عکاسی..یا اصن یه کدوم رشته های مهندسی که ساده باشه:/
اصلنشم ببینم...رشته شوهرداری مگه چش بود همون اول خطش زدی و حذفش کردی!
الان داشتی ظرفای نهارو میشستی و بعدشم میرفتی بچتو میخابوندی...خخخخخخخ

پ ن:چن وقت پیشا سولی تیپ زده بود خفن..رسیدیم خابکاه گف من باید اول ظرفامو بشورم یه نیم‌ساعت دیگه میام بریم.بعد همینجور که با همون پریستیژ وناز داشت میرفت سمت اتاقش گف:آخه من با این همه ناز و پز و تیپ چرا باید ظرف بشورم.

یادم افتاد که به قول مامان:دختر هرچی هم که باشه هر شغل وسمت و حایکاه اجتماعی هم که داشته باشه کار خونه و کهنه بچه:دی به عهدشه!


  • ماهی گلی