روزمرگی های یه جوجه پزشک

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

روزمرگی های یه جوجه پزشک

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

روزنوشت

جمعه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۴، ۱۲:۵۸ ق.ظ

امروز اینجا بودیم.

 کلاس ساعت یازده بود و ما نه و نیم از خابگاه زدیم بیرون.چون هم میخواستیم با اتوبوس بریم(زندگی دانشجویی و جیب خالی و...) هم بیمارستانو نمیشناختیم خیر سرمون گفتیم زودتر بریم بگردیم پیدا کنیم بخش جنرال رو:|
رفتیم پاویون لباس عوض کنیم ،بچه های اکسترن رفتار جالبی نداشتن باهامون.البته دوستانه بودااا ولی خب دیکه همچین به چشم حقارت و جوجه بودن و برو کنار باد بیاد بهمون نکا میکنن:|
ده بیست باری سالنای بیمارستانو اینوراونور رفتیم تا یه بخش جنرال داخلی پیدا کردیم که پر از مریض بود.بعد فک کردیم خب روز اولی فرتی نمیریم که بین مریضا.و به این نتیجه رسیدیم که اشتباه اومدیم اینحا جنرال داخلیه و ما باید بریم جنرال.
هربارم یه تعداد از بچه ها بهمون اضافه میشد اخر سر با تعداد حدود سی و خورده ای نفر جلوی همون بخش جنرال داخلی جمع شدیم و یه سروصدایی راه انداختیم که همه همراهای بیمارا اعتراض کردن:(
یه مریض دیدیم آسم داشت..صدای دق کردن رو بهمون یاد داد استاد..و صدای ویز که تو نفس کشیدنش با گوشی سمع میشد.اما نداد گوش کنیم :/ آخرشم گف پزشکی اینطوریه که من میام یه چراغ قوه میگیرم میگم این راه.بقیه شو خودت باید بری.
گف شما از فردا روپوشتو تنت کن یه استتوسکوپ بگیر دستت .این بیمارستان مال شماس.بیا مریضا رو‌معاینه کن یاد بگیر:|
خب اینجا دوتا مسئله پیش میاد.یمی اینکه من نه دلم میاد نه جرئت و اعتماد به نفسشو دارم که برم بالاسر یه مریض و بگم حاجی بزا صداهای ریه ت رو گوش بدم.دوم اینکه امروز استاد پیشمون بود اینا مارو آدم حساب کردن وگرنه که به هیچ‌ورشون حساب نمیشبم:|
یاد یانگوم افتادم که طفلی خودش میرف کتابخونه رو زیرو رو میکرد کتاب پیدا میکرد میخوند بعدشم تنها تنها میرف اونقد مریص میدید وعلائمشونو مقایسه میکرد تا یاد میگرفت.
یه بیمار کاشکسی دیدیم و تو یکی دیگه م صدای نمیدونم چی چی!!گف شنیده میشه که باز نداد گوشیشو تا مام بشنویم:(
بیمارستانو خیلی دوس دارم ولی همش احساس میکنم از پسش برنمیام..مریضارو میبینم یه جوری میشم:(
امروز با اینکه بخش ریه رو داشتیم و بیمار بدحال و خون اینا نبود یکی از بچه هامون پخش زمین شد!استاد هم خیلی شیک گفته بودن که این تازه اولشه فردا روز که رفتین اورژانس مریض میارن زبونش بریده شده باید بدوزی!اونحا پسرا هم پس میوفتن.مرسی استاد که روحیه دادی:|

خیلی مسخرس که نتایج علوم پایه نیومده ما کلاسارو‌شروع کردیم.خیلی بده که من رو هوام:(((
راستییی...من خونه رو خیلی خیلی دوس..خونه خیلی خیلب راحت...کلا هرحا که مامان باشه اونجا بهشته :))))))

*نمایندمون طفلک مغزش رد داده.حق داره خداوکیلی کار سختیه برنامه ریزی اووون همه دانشجو که هر کدوم‌یه سازی میزنن.از اینورم هماهنگی با اساتید دکتر :|







  • ماهی گلی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

یه چیزی بگوارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">