روزمرگی های یه جوجه پزشک

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

روزمرگی های یه جوجه پزشک

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

ندارم

دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۰۵ ب.ظ

امروز از بیمارستان برگشتنی یه ماشین کنارمون نگه داشت دوتا مرد پیاده شدن و یه مرد دیکه رو کول کردن بردن..آقاهه نمیدونم چش بود نیمه بیهوش بود انگار مثلا!راه میرفتا اما پاهاش شل بود یه قدم برمیداش قدم بعدی پاش کشیده میشد رو زمین..  


همین که دیدمش احساس کردم فوشارم افتاد!خیلی شیک داشتم پس میوفتادم!



همین چن ساعت پیش داشتیم میخندیدیم که وسط خنده ها قند پرید گلوی آنیتا و داشت خفه میشد!قشنگ کبود شد و من اینقد شوکه شدم که از جام تکون نخوردم و تا مدت ها ضربان قلبم رو هزار بود.


  • ماهی گلی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

یه چیزی بگوارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">