روزمرگی های یه جوجه پزشک

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

روزمرگی های یه جوجه پزشک

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

۱۹ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

خوش به حال اونایی که شاعری بلدند.  



خیلی حرفارا توشعر راحتتر میشه گفت،خیلی حرفارم فقط وفقط با شعر میشه گفت.
کلافه میشم از دست خودم که هیچ مطالعه ای ندارم.به شهادت ام اچ،م ق ،... استعدادشو دارم خودمم میدونم که از بس مطالعه ندارم واژه کم میارم:/
هووووم...ساعتو نیگا :دی


  • ماهی گلی

دیروز ظهر تو آسانسور خابگاه

 

پسته:فلانی تا حالا بهت پی ام داده؟؟
نه والا!
پسته:راستشو بگو
نه بخدا،آخه چرا؟؟چی شده؟؟؟خبریه؟؟؟
پسته:نه هیچی،فعلا
کجااااا،نامرد،نگفتی که


دیشب ،من تو اتاق،مشغول نت و جزوه،پسته در زد،مرضیییی
پسته:مرضی هیجی نشده ها،به کسی چیزی نگیاااا
باشه،ولی بگو چی شده
پ:.........................
من: o_O
پ:..........................................
من:o_O
پ:..............
من: أأأأأأأأأأأ  درووووووغ!!!!! چه جالب!!! چه باحال...آخیییییی
پ:خب حالا نظرت چیه؟چیکار کنه درسته؟؟
من:خب اگه رابطشون اینقد صمیمی شده مشکلی نداره اگه معذرت بخواد،مخصوصا هم که پشیمونه.


آخر شب پسته پی ام داده،بیا مرضی حدست اشتباه بود یارو رو شست پهنش کرد! داشتم تایپ میکردم که در زد...
پ:بیا ببین چی شددددد! پی ام داد و معذرت خواست ولی ببین یارو چه تند جواب داده!!!

حالا منو میگی همینجور که پسته داشت متن معذرت خواهی دختره رو برام میخوند من هی چشام گنده تر میشد و دهنم بازتر،من وقتی گفتم به نظرم دختره معذرت بخواد منظورم این بود که یه معذرت خواهی جمع و جور بکنه در این حد:سلام،بابت حرفام معذرت میخوام،فک کنم یکم تند رفتم.
اونوقت دختره برداشته یه طومار نوشته به چه بلندی که معذرت میخوام،حق با شماست،مامانم اینه میگه،حرف مردم مهم نیس... چی و چی و چی...خلاصه تا تونسته خودشو با خاک یکسان کرده و عملا نشون داده که تو مشت پسرست!
پسره هم قشنگ دور ورش داشته زده تو پر دختره!!!
اساسا نباید به پسر جماعت رو داد باید بذاری همونجور التماس کنان و تو حسرت روی خوشت بمونه.والا بوخودا

خلاصه مطلب هم اینکه حقیقتا پسرای کلاسمون ایول دارن.دریغ از یک نفر که آروم وسربه زیر مشغول کار خودش باشه.همشون به دخترامون پیشنهاد دادن.یه لایک گنده هم به دخترامون که حز دو نفر بقیه رد کردن خخخخ
داشتم فک میکردم متوجه شدم انگاری من اولین نفری بودم که پیشنهاد دریافت کردم :دی
یک مطلب دیگه اینکه شنیدم یه گروهی از پسرامون محازی و با پی ام به دخترامون پیسنهاد میدن دختره رو هوا برش داره بعد دسته جمعی میشینن پی امای دختره رو میخونن و میخندن!!! خوشحالم که تو هیچ کدوم حرفای مجازیمون رسمی بودن وقاطعیت رو فراموش نکردم :)
خدا خودش هممونه عاقبت بخیر کنه


  • ماهی گلی

بعداز گذشت دوسال پتانسیل های کلاس دارن کشف میشن! وهمین اول کار بگم که اینا برن بیمارستان چه کارا که نمیکنن!

با آقای گاش گاباخ که کلا کاری ندارم! شده جناب سوتی! خوشم میاد بیشتر مواقعم با من درگیره
آقای رئیس بسیج یک کنفرانسی ارائه داد.خیلی راحت و خودمونی بخام بگم اینطوری میشه:
کصافط همجین رفته بود تو حس و جدی حرف میزد انگار پروفسوره!! بچه های کلاسم که روده بر شدن از خنده!
یارو نکات بچه داری رو داشت به ساسی توضیح میداد! بعدم رو به کل کلاس با همون ژست پروفسوریش انواع شیر خوردن نوزاد رو بحث میکرد.تاکتیکی! افاده ای! خسته....
حقا که هیچ کس رو نمیشه شناخت! هیچ کس.ولی تیپ شخصیتیش واقعا جالبه.از اون شیطونای خاصه.
فاطی جات حسابی خالی بود تو کلاس :دی


  • ماهی گلی

باور بفرمایید پدرومادر یک فرزند داشته باشند خیلی اوضاع بهتری خواهد بود تا اینکه مثل قدیم الایام هفت هشت..ده تا باشد!حالا چرا؟؟


فرزند کمتر زندگی بهتر! هزینه ش کمتر.فکرش را بکن..با یک موجود کوچولو طرفی که زبانش را نمیفهمی و زبانت را نمیفهمد! همین دیشب شاهد رفتار دخترعمو و پسرش بودم! ونگ میزد ،چایی میخواست..جایی را داد دستش،یک لحظه فقط یک آن،آرام شد و دوباره اعععععععععع...قند ریخت توش،یک لحظه آرام شد دوباره....و دخترعمو واقعا نمیدانست این بچه چه میخواهد واین فقط چند دقیقه از بیست وچهار ساعت شبانه روزی بود که این مادر مسئول نراقبت از پسرش بود!
من با هیچکدام از سختی های بزرگ کردن فرزند ماری ندارم گفتم یک فرزند بهتر است با این قصد که بگویم:
وقتی پدرومادر پفرشد و برای کارهایش نیاز به کمک داشت اگر فرزنذ یکدانه باشد میداند که وظیفه اوست به کمک شتابد و مس دیگری نیست اما اگر تعداد بچه ها زیاد باشد هرکدام منتظر است دیگری اقدام کند!
دیدم که میگویم! سر همین قضیه یک مرد،یک پدر هفت فرزند گنده! مُرد!
چون دخترهایش گفتند وظیفه پسرهاشه ببرنش دکتر پسرها هم هرکدام منتظر اقدام اون یکی!
زندگی روند بسیار مزخرفیست به جان شوما


  • ماهی گلی
عکس پروفایل عاطی یک تصویر کارتونی از دختریست که کاملا اسپرت پوشیده،کوله پشتی،آدانس بادکنکی،هدست و شلوارک!
بابا گیر داده چرا کنار اسم تو باید عکس دختری شلوارکی باشد؟!!!!!!!!!
آنقدر گفته و گفته و گفته تا عاطفه عکس را عوض کرده.

چن ساعتی بعد بابا آمده سراغ من:به عاطفه گفتم بس نبود؟به توهم باید بگم؟! چرا عکس خودتو گذاشتی؟!

حالا جالب اینجاست که به عاطفه میگفت یه عکس طبیعتی،یا عکس خودتو بذار!
توجه نمودید؟عکس خودت!! وحالا به من گیر داده چرا عکس خودت:/

خدایا دست پدرانمان از تکنولوژی به دور باد:دی

پ ن۱:حق میدم بهش نگران باشه،سواستفاده از عکسا و بی فرهنگی در استفاده از فضای مجازی بیداد میکنه.
پ :۲:عید غدیر مبارکا باشه.
  • ماهی گلی

گفت:بیاین مشاعره .البته خودمون شعربگیم.

کسی ج نداد.گف مرسی که نظر دادین!
گفتم:من استعدادشو ندارم شما بگین من به به چه چه کنم.
گف:شماکه علاقه دارین از یه جایی شروع کنین.پیشرفت میکنین.
یکی از اون چن سطر نوشته هامو فرستادم تو گروه.کلی تحویل گرف.یه ترانه هم فرستادم بازم کلی تعریف کرد والبته یه نقد.
گف:برا علوم پایه یه شعرمیگم بخونین.یه ربع بعد که سرزدم دیدم پی ام داده :نوشتم...الوووو...نیستین...مام رفتیم!
گفتم:به گوشم :دی بفرستین.
سکرت چت باز کرد و نوشت :شاید بچه ها علاقه ای نداشته باشن.اینحا براتون میفرستم.
سکرت چتش دو دیقه ای بود.برا اینکه شعرشو داشته باشم که سرفرصت درست حسابی ببینم چی گفته یه اسکرین شات گرفتم...و اصلا حواسم نبود که تو صفحش مینویسه این عکس گرفتنو:(
گف:چرا عکس گرفتی؟
منم توضیح دادم..ولی برخلاف همیشه زودی شب بخیر گفت و رفت! چت رو هم بست!!!
ینی خاااااک همه عالم تو سر من.الان فک میکنه چه تحفه ایه با اون شعر مسخرش:(
آبروم رفت..اه اه ااااااه


  • ماهی گلی

الان..اینجا..حیاط دانشکده..تا حالا ازاینجا پست نذاشته بودم:) 



کیف سحر گم شده! شایدم دزدیده شده...
هیچی دیگه..هیچ اتفاق خاصی نمیوفته.

دلتنگم....به طور ویژه دلتنگم:(




  • ماهی گلی

الکی الکی واقعنی درس ودانشگاه شروع شدا.

 

جزوه نویسی هم شروع شد:(
خودمونیما این ترم جزوه نویسی عجیب به نفع فاطی شد! من میدونستم قارچو خودم مینوشتم!!! راحت شد فاطی خخخخ ای فاطی ای فااااطی

همین اول کاری چه متنفرشدم از بعضیا! یارو ماشین زیر پاشه ها اون همه هم اعتراض میکنه!


  • ماهی گلی

من بلاگفا رو دوس داشتم.چهارسال اونجا نوشته بودم.همه خاطراتم اونجا بود.با کلی دوست آشنا شده بودم اونجا.نمیخواستم بیام.اما نشد که درست بشه.بلاگفا همچنان تحت حمله ست!!

  

یک هفته از کلاسامون گذشت.استادایی که هرمدوم یک ربع بیشتراز معمول درس میدن.دو سه جلسه یک‌بار امتحان داریم اونم نمره پایان ترم.
ازدرسای این ترم خوشم نمیاد.چیز جالبی ندارن!

نگران گروه بندیام بودم که دست نماینده درد نکنه همه رو عالی چید:))

نگران علوم پایم.من بازم درس نمیخونم.







  • ماهی گلی