روزمرگی های یه جوجه پزشک

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

روزمرگی های یه جوجه پزشک

مرا هزار امید است و هر هزار تویی

۴۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است


خوشبختی یعنی اینکه...



یه ادم خیلی باکلاس جلوی مادرشوهرت ازت خواستگارى کنه.بعد وقتی گفتى من متاهلم بگه چه حیف من دنبال یه همچین عروس خوشگلی میگشتم!😎



من‌ شخصا فک‌میکنم اگه این اتفاق جلوی خواهرشوهر بیوفته بیشتر حال میده :|



*من دیگه اعصابم نمیکشه درس بخونم :/ 

میدونی از این مردا هستن به زنشون میگن لازم نکرده درس بخونی،لازم نکرده کار کنی و از این حرفا..از اینا میخوام :دی البته خودش اینقدی پول دربیاره که بشه راحت خرج‌کردااا.

میدونم دارم مزخرف میگم.درک کنین یه ماهه دارم خرمیزنم(الکی مثلا) الان که نگا میکنم هیچی یادم نیس:/

*آخه این چه سرنوشتیه.آجیم مدام درحال گشت وگذار و خرید و خوش گذرونیه منم هی دارم درس میخونم.اعتراضم میکنم میگن هیییسسسس تو آیندت روشنه.دِ آخه آتیش بزنم به این آینده کی میرسه پس؟به همین سوی وای فای قسم که فثط خوش به حال بچه هام میشه :/ البته لازم به ذکره این روندی که درپیش گرفتم معلومه بچه مچه ای درکار نخواهد بود :/

من میخوام برم خریییییددددد

  • ماهی گلی

بالاخره همه نمره هامون ثبت دائم شد.خود خود معجزست که هیچ کدومو‌ نیوفتادم و حتی مشروطم نشدم و حتی تر فاصله خوب و قابل قبولی از مشروطیت دارم :))

*خواب میدیدم رفتم سایت نتیجه آزمون علوم پایه رو ببینم.دیدم زده به خد نصاب نرسیده غ ق ق.افتاده بودم :( نکنه واقعنی بیوفتم خییییلی ضایعستااا:( آزمون این پنجشنبه ست محتاج دعاییم :)
*من نمیدونم عصر قجره آخه:/ کارتو میزارن رو سایت هرکی واسه خودش پرینت میگیره دیگه.اه..آموزش کارتای ورودبه جلسه رو گرفته دستش میگه خودِخودِ شخص باید بیاد تا کارتو تخویل بدم.آخه آدم ناحسابی!من به خاطر یه کارت پاشم سه چار ساعت بکوبم بیام تا ارومیه :/
بعد کلی رای زنیای بچه ها گفته پس عکس کارت ملیتونو بفرستین برا دوستای ارومیه ایتون به ما نشون بدن وامضا بدن تا ما کارت بدیم دستشون.ساعت به ساعتم نظرشون عوض میشه.مثلا یه ساعت دیگه زنگ بزنی بپرسی خانوم این کارتو میدی دست دوستم؟دوباره لج میکنه که نخیر باید خودت بیای:/ اینترنت برای چیه پس اااه:|
اونم که نمایندمونه.آقا انگار نیست ونابود شدن.اصن یه صدا ازش درنمیاد که بره با آموزش هماهنگ کنه تکلیف این کارتا مشخص شه :/

*پنجشنبه به همراه ددی و مامی میرم. مامان حس دوران کنکورم بهش دست داده.میگه میخوام بیام اونحا نزدیکت باشم از نزدیک برات صلوات بفرستیم :))) ای به فدایش :)


  • ماهی گلی

از وقتی بابا بازنشسته شده و بیشتر تایمشو تو خونست مدام دارن با مامان جروبحث میکنن.

 بابا یه چی میکه مامان ایراد میگیره بعد از همون موردی ایرادی بابا ایراد میگیره.خلاصه این میگه اون میگه این میگه اون میگه...آخرشم صدای خنده هاشون بلند میشه:|
ینی تنها اتفاقی که این وسط میوفته اعصاب منه که خط خطی میشه!من نمیدونم خودشون عصبی نمیشن؟چطور بعد یه ساعت کل کل میشینن میخندن:/
کلا این دوتا به هم رسیدن که باهم کل کل کنن.مثلا فک کن داریم میریم مسافرت.همه وسیله ها یا میره تو صندوق عقب یا روسقف ماشین:| یک دونه فلاسک این وسط میمونه.حالا...بابا میگه بده جاسازش کنم تو صندوق که تو‌راحت باشی.یه جوری میزارم نریزه نمیخام بیاری داخل اذیتت کنه.
مامان میگه نهههه خیییر میخوام وسط راه برا رفع خستگیت بهت چایی بدمااا بزاری تو صندوق سختت میشه هی بری بیاریش.
و اینطوری میشه که یه کل کل حدید شروع میشه.این برای راحتی اون،اون برای راحتی این :|

*بابا بازنشسته که شد دید تو خونه حوصلش سر میره بعد گف چی کار کنم چی کار نکنم.به این نتیجه رسید بری تو‌یه آژانسی کار کنه.رفته به مسئول آژانس گفته ببین داداش منم حساب کن بین راننده هات ولی من صبح‌زود بیا نیستم.شبا دیروقتم باشه من نمیتونم.خودمم نمیتونم بیام چن ساعت بشینم اینحا معطل.درضمن نمیخوامم نون کسی رو آجر کنم من میرم میشینم تو خونه م شما اگر یه وقت راننده نداشتی یه زنگ به من بزن بیام.
حالا هروقت این بنده خدا زنگ‌میزنه ری اکشن بابای من اینه:محیده بابا ولش کن جواب نمیدم حوصله ندارم برم:/ ینی عملا یک دونه مسافرم جابه جا نکرده:|
ینی من قشنگ به این نتیجه رسیدم که اگر شغل بابا آزاد بود وبه اختیار خودش ،هیچ‌وقت نمیرفت سرکار و ما در همون اوایل زندگی از گشنگی مرده بودیم:|

*یه چی دیگم بگم صحنه رو ترک کنم:دی
یه دایی دارم بنده خدا مستاجره.بعد حالا تعداد دفعات خونه عوض کردنو بخوای حساب‌کنی ما بیشتر از اونا جابه حا شدیم!از بس که بابا یه خونه رو‌میخره دو‌سال که توش زندگی میکنه خستش میکنه میگه بریم یه جا دیگه:/ بعد هیچوقتم تو انتخاب خونه به حرف هیشکی گوش نمیده.مثلا اینحا رو خریدنی گفتم پدر من اینجا دو خوابه هااا به نظرت بهتر نیس سه اتاقه بگیری؟! فرمودن حرف نباشه اینحا هم موقعیتش خوبه هم متراژش .
حالا که یه سه سالی گذشته میگه خب چرا نگفتین سه خواب لازم دارین:/ حالا مهم نیس تصمیم دارم خونه رو عوض کنم سه خواب میگیریم :/
دیگه لازم به ذکر نیس که از اونور مامان اعتراض میکنه که :لازم نکرده من دیگه جون اسباب کشی ندارم به علاوه کی میخواد اون خونه ای رو که شما میفرمایینو رفت وروب کنه و به سرووضعش برسه.اصن یه چن صباحی صبر کن این دخترا رو بفرستیم برن بعد اینحارو‌بدیم اجاره بریم یه خونه نقلی:/
و دوباره کل کلشون شروع میشه:/

الان کاملا با ددی جان من آشنا شدین یا بیشتر توضیح بدم:)


  • ماهی گلی




واینک مفتخرم به سمع و نظرتون برسونم که منم رفتم رای دادم:) دومین بارم بود البته :)
اول که کلا نمیخواستم برم.بعد گفتم برم یه هوایی به کلم بخوره اما رای رو خالی میندازم تو صندوق.اصن خیلیم خوبه کاغذ رای خالی به نشانه اعتراض به این بی قانونیا و پول دادنا و ...
آقا رفتم داخل تازه کاغذه رو گرفته بودم یکی از همشهریان عزیز یه لیست گذاشت جلوم که بیا این لیست اصلاح طلباست بنویس :/ منم که جانم فدای رهبر!!گفتم خانووووم حمع کن ببینم این لیستتو دههههه!
خلاصه منی که رفته بودم خالی بندازم هرشش تا رو پر کردم..آخرشم که نگا میکردم دوتاش از همون لیست اصلاح طلبا بود ایییششششش

ولی واقعا دم مردم گرم.همه‌تو کوچه خیابونا شناسنامه به دستن.عاشقشونم :)))



پ ن:راسی اون کناری خواهریمه رای اولی بود بچم :))
  • ماهی گلی

ینی فقط یک بار دیگه یکی از اهالی این شهرستانای اطراف بگن آااای چرا به این شهر رسیدگی نمیشه آااای چرا بیمارستان نداریم آااای چرا هیشکی به فکر نیس....

همه هنحارهارو میزارم کنار و جفت پا میرم تو شکمش.
قریب به اتفاق همشون!به علاوه یه خیلی از مردم اینجا حتی که ساکن اونجا هم نیستن اتوبوس اتوبوس جمع شدن رفتن پول بگیرن رای بدن :/

کسی که پول داده رفته مجلس خب حقم داره بعدا رسیدگی نکنه به مشکلای شهر!چون دینشو درمقابل اون رای ادا کرده .دینش همون صدتومنی بود که قبل رای داده:/
همه جا هم صدی میدن:/


  • ماهی گلی

داشتم درس میخوندم برقا رفت (گریه)

 میخواستم هرطور شده بافت رو تموم کنم بعد بخوابم ،نشد که بشه (گریه)
گذشته از بافت،جنین و آناتومی و بیوشبمی و‌نصف فیزیولوژیمم مونده و یک هفته فقط فرصت دارم تا آزمون علوم پایه (گریهههههه،چنگ انداختن رو صورت،وی وی وییی)
دارم فک میکنم تو همه این مدت پس چی خوندم .فقط پاتو وایمنی و تغذیه و بهداشت و یه کوچولو روان!ینی خااااک بر سر من:(((
خونده هامم یادم نیست آخه:( کسی میدونه چیکار میشه کرد تا حافظه یه‌کم با آدم راه بیاد؟!
الان وقت رفتن برق بود آخه:/


*بیان جان چشمت دنبال این چن تا دونه دنبال کننده منه؟! برای چی ازم میگیریشون؟!برای چی قطع دنبال کردن میکنی خودبه خود.اینه رسمش؟نه بیان جان اینه رسمش؟من زخم‌خورده بلاگفام بهت پناه آوردم اونوقت تو اینطوری با من رفتار میکنی؟!یه‌کم مهربون تر فدات شم:|


  • ماهی گلی

گاه می اندیشم

خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید؟

آن زمان که خبر مرگ مرا

از کسی میشنوی ، روی تو را

کاشکی می دیدم ؛


شانه بالا زدنت را بی قید

و تکان دادن دستت 

که مهم نیست زیاد

و تکان دادن سر را 

که عجب عاقبت مرد ، افسوس!

کاشکی می دیدم

من به خود می گویم

چه کسی باور کرد

جنگل جان مرا

آتش عشق تو خاکستر کرد؟


#حمید_مصدق






*روزهایم عجیب دلگیرند
مثل آن جمعه ای که تب دارد.
با دل من کمی مدارا کن
به خدا قلب هم عصب دارد.

#هادی موسوی



  • ماهی گلی

یکی میگفت کسایی که کوپن های قند‌و‌روغن رو از نزدیک دیدن سنی ازشون گذشته و پیر شدن.

 

من دیدم :((( من دیدددممممم :(((((

ینی من الان پیرم (گریهههههه)





*حالی برای گفتن دیوان شعر نیست
یک مصرع و‌خلاصه
تو را دوست دارمت.


  • ماهی گلی

واحدی داریم با عنوان سمیو.تفکیک جنسیتی شده از طرف آموزش.

 حالا نماینده برای راحتی گروه بندی میگه صحبت میکنم ببینم اگر اجباری نداسته باشه و بشه ما مختلط بریم!
مگه سمیو همونی نیس که میری بالاسر مریض و شرح حال و علائم و...
اگه همونه شخصا ترجیح میدم تفکیک جنسیتی باشه!بالاخره بیماره دیکه مشخص نیس دقیقا کجاش باید معاینه شه که! ترجیح میدم مختلط نباشیم.
ما اون دو بخش مبحث خانواده درس بهداشت رو هم مختلط رفتیم.هنوز یادمه با چه وضعیتی سرکلاس میشستم و عملا نمیدونستم کجارو باید نگا کنم!!



پ‌‌ ن:پست قبلی منفی خورد برش داشتم.منفی میزارین علتشم بگین پلیز.که در پستای بعدی رعایت کنم :)


  • ماهی گلی

تو این دوروزه یکی دوتا از دوستان چن بار پیام دادن که :تو که ساداتی و این روزا روزای بی بی زهراس دعا کن برامون..

 
با این حرفشون انکار بهم تلنگر میزنن که هی دختره اصن حواست هس چه عنوانی رو داری یدک میکشی!اصن یادت هس به چه عنوانی مفتخری؟!
اصن حواست هس فقط مایه شرمندگی همه اونایی هستی که شان ساداتی رو‌رعایت میکنن.

کل طول سال فقط روز غدیر یادم میوفته که ساداتم اونم به خاطر شیرینی که بچه ها میخوان.
دلم گرفته از خودم..
خدایا..تو دلگشایی کن:(


*حرف ما باتو چه محتاج زبان است امروز



  • ماهی گلی